سهراب مَنش

۱۳۸۱ خرداد ۱۹, یکشنبه

جام جهانی
گفتم بک چیزی راجب فوتبال بگم.نگند یارو لال هست!
من از فوتبال خوشم نمیاد.مخصوصا تو تیمهایی که دارند بازی میکنند تو جام.از هیچکدام خوشم نمیاد.
برای همین من رفتم سراغ قسمتهای اجتماعی جان جهانی!
من تا چند روز قبل اصلا به این عمل کردن دماغ خانمها هیچ حساسیتی نداشتم.چند روز پیش یکی بهم گفت که کارهای یک دکتر رو دیده و خوشش نیامده!
خلاصه من از اون روز هر زنی رو میبینم.قبل از همه چیز به دماغش نگاه میکنم!
دروغ چرا! من تا چند وقت قبل هر چی دماغ خوشگل میدیدم.میگفتم <قربون خلقت خدا برم> به همه دماغ داد.به ما که رسید کدو کاریش گٌل کرد.
ولی الان کلی از دماغ خودم سپاسگزارم که اصل هست.(یعنی کار دیگری نمیتونم بکنم.پول ندارم که عمل بکنم)
خلاصه از جام جهانی رفت تو دماغ و غیره.
این عکس مال جام جهانی هست(خب که چی؟)
من تو این عکس به غیر از طرفداری اینها از تیمشون چیز دیگه ای دیدم.شما هم ببینید!

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]