سهراب مَنش

۱۳۸۱ خرداد ۸, چهارشنبه

اين روزها دو تا آگهي باحال تو تلويزيونهاي اينجا پخش ميشود.
يکی از کمپانی.آي.بي.ام. که فکر ميکنم همه جاي دنيا پخش ميشه.و هر بار راجب يکی از کمپانيهای موفق در تجارت هست.و آخر آگهی مينويسه که :تجارت مثل يک مسابقه هست.يا برنده بشو و يا بازنده!
يکي ديگر از آگهی های با حال هم راجب استخدام شدن تو پليس اين کشور هست.يک جواني رو نشون ميده که تو خيابان يا استخر (هر بار فرق ميکنه محل و جنسيت) ايستاده.
و گوينده ميگه اونجا که تو بيکار ايستادي.ما لازم داريم براي يک شغل!
آخرش هم ميگه اگر <ميتونيد بيايد استخدام بشيد و نميايد>.يک تلفن به ما بزنيد که مواظب مامان بزرگتون باشيم:)

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]