سهراب مَنش

۱۳۸۱ خرداد ۷, سه‌شنبه

دارم فکر میکنم
من مینویسم که بفهمم و فکر کنم.
از نوشتن به خاطر فراموش کردن خسته شدم.
نمیخوام که بنویسم که از فکرم یک چیزی بیرون بره.
میخوام بنویسم و فکر کنم.تا چیزی اشتباه تو فکرم وارد نشه.
نوشتن خاطرات بد نیست.ولی من که اینجا فقط خاطره نمی نویسم.
من از همه چی اینجا مینویسم.و قرار نیست هر چی که مینویسم درست باشه!
اما نظرم را راجب هر چیزی اینجا گفتم.
نمیگم که اینجا مینویسم که فقط برای خودم باشه.و فقط برای خودم مینویسم.
نه اینطوری نیست.هنوز یک دفتر صد برگ با یک خودکار بیک ارزونتر از اینترنت و کامپیوتر هست.
نوشتن هم از تایپ کردن راحتر هست.ولی مینویسم که به یکی گیر بدم.و یکی هم به خودم گیر بده!
مینویسم که به قول نبوی دمکراسی باشم.
فحش خورم ملس بشه.
مثل آدمی هستم که فکر میکنه با ورزش میتونه بدنش رو سالمتر نگه داره.و شاید یک کم هم قد بکشه!
دارم قد شعورم رو بلند میکنم.
تو این مدل زندگی هم ممکن هست برای آدم هر اتفاقی بیفته.
مثل بچه ای که داره رشد میکنه و بزرگ میشه.زمین خوردن توش داره.دعوای بزرگترها رو داره.اینکه بهت گیر بدند که این چی هست نوشتی! مگه سرت به تنت زیادی کرده!یا اینکه بگویند.اینکه نوشتی اشتباه بود و داری تو این موضوع اشتباه میکنی!
همه اینها توی این بازی هست.
بعضی چیزها رو هم که مثل بچه های قٌد گردن نمیگیرم.شاید بعضی از فکرهام اشتباه باشه (که هست)
ولی میشه هنوز هم اگر پنج تا ایراد داری.دو تاش رو به کمک مردم.و با کمک خودت از نظر فکری حل بکنی.بقیه هم که نتونستی عوض بکنی مهم نیست!
یک آدمی بودی با ۵ ایراد که حالا ۲ تا از اونها بعد از یک مدت نوشتن حل شده یا میشه!
چه ضرر ی کردی؟
اصلا گیرم که اومدم اینجا نوشتم و هیچکدام از عیبها و ندانستن هام رو نتونستم حل بکنم!یک چیز دیگه رو هم تجربه کردم.و اگر اثر نکرد میگردم دنبال یک راه دیگر!
این رو هم مثل کوهنوردی دسته جمعی (که من سابقه زیاد ندارم توش).و مثل هر کار دیگری که یک امتحانی کردم انجام میدم.
قرار نیست که از خودم یک نویسنده بسازم.قرار نبود که از خودم یک کوهنورد ماهر هم بسازم.
من تو یک کار خوب هستم و خودم میدونم چی هست.انجام میدم یا نمیدمش بماند!
من نمیخوام که اینجا فقط دردها و خاطرات تلخ تعریف یکنم!
این چیزی که من فهمیدم این هست که مردم هر کدومشون ته دلشون درد دارند.خاطره تلخ دارند.تجربه های سختی رو تحمل کردند(هر کسی یکجور)
من آمدم که فکر کنم.از تجربه مردم استفاده بکنم.
و خودم هم یک چیزی گفته باشم.یک وقت نگن یارو لال و تایپ نکرده از دنیا رفت:)

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]