سهراب مَنش

۱۳۸۱ خرداد ۴, شنبه

گفته های یک آدم که فکر میکنه کارش درسته!
من وقتی که از دستت خيلی عصبانيم بيشتر دوستت دارم!!
من هر وقت که تحويلم نميگيري بهت بيشتر احساس نزديکی ميکنم!
من همون موقع که بهت ميگم برام فرقی نميکنه که باشی يا نباشی.ته دلم داره ميلرزه که يک وقت نری!
من هر وقت که بهم ميگی دوستم داری .ميگم که خودتو لوس نکن!
من هروقت که می بينم يکی تو زندگيش موفق بوده.فکر ميکنم که فقط تو مقصری که ما موفق نبوديم!
من تو روی همه مردمی که دور و برم هستند ميخندم و باهاشون شوخی ميکنم.به تو که ميرسم يادم ميفته که بايد تو زندگی جدی هم بود!
من خيلی آدم چيز فهمی هستم! همه ايرادهای تو رو ميتونم ببينم!ولي خودم را معصوم و پاک ميبينم!
من بر عکس تو خيابون و سر کار که اصلا حوصله دعوا کردن ندارم.تو خونه تنم ميخاره برای دعوا!
من با اينکه اصلا خودم تو بچگی درس خوان نبودم.دنيا رو برای بچه هام ميکنم شبيه جهنم تا درس بخونند!
من هر وقت که ميريم مهمونی .هر آشغالی ميزارن جلوم ميخورم و لبخند ميزنم و ميگم خيلي خوشمزه بود! ولي در رابطه با غذايي که تو خونه طبق سليقه من درست شده.يک کلام حرف نميزنم.ميگم پررو ميشی اگر بگم خوشمزه بود!
من فکر ميکنم که خيلي دلم برای مادرم تنگ ميشه و حتما بايد بهش سر بزنيم.ولي به تو ميگم حالا اگر نريم خونه مادرت چي ميشه مگه؟
من تا اونموقع که مجرد بودم و نامزد بوديم.هر روز بايد به سر و وضعم ميرسيدم.چونکه فکر ميکردم آدم بايد خوش تيپ باشه.ولی الان خشتک شلوارم اومده رسيده به زانوم.و ميگم اين کارها سوسول بازي هست!
من با رفيقام هر هفته ميريم کوه برای تفريح و ورزش کردن.به تو که ميرسم بهترين تفريح برام ميشه تو خونه موندن و بيشتر خوابيدن!
من به همه آدمهاي که بيرون باهاشون سر وکار دارم. سلام ميکنم و خسته نياشيد ميگم.ولی به تو که ميرسم ياد ميفته يکی بايد بهم سلام بکنه و تازه من هم بايد جوايش رو نيم بند بدم!
راستی عزيزم.من نميدونم چرا همه بهم ميگن که بچه با حالي هستم يه غير از تو!!
سوال: عزيزم ميشه به من بگی. تو که برای رفتن به يک روضه و سفره ابوالفضل فکر ميکنی که يک دست لباس جديد لازم داري.و اصلا روت نميشه که با لباسی که تو مهمونی قبلی تنت کردي بری اين مهمونی.چون به نظرت زشت مياد!! به من بگو من چطوری بايد اين دو دست لباس زير (شرت و کٌرست) رو که دو سال هست بشور بپوشش کردي تحمل کنم؟ميشه يک کم هم به خاطر من لباس خوب بپوشی؟(مخصوصا لباس زير)!!



من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]