سهراب مَنش

۱۳۸۱ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

این دو تا جمله را مینویسم.و دیگر جیک نمیزنم تا فردا.
این جمله اول رو چند سال هست که بلدم.«یعنی یاد گرفتم» ولی هنوز یک جای دبش برای استفاده از آن پیدا نکردم.
ببند اون گالروٌ تا بار گیوه نکردمش
و
بچم ماشاالله از وقتی اومده اروپا بهش میسازه.ماشاالله مثل گاو شده بچم
توضیح: جمله اول را از سریال هزار دستان یاد گرفتم.«شعبان استخوانی به رضا تفنگچی میگه این جمله را»
و جمله دوم را مادر یک از این بچه ها که اینجا زندگی میکنه.وقتی برای دیدن گٌل پسرش اومده بود ازایران.و برای اینکه بگوید اروپا به پسرش خوش گذشته.تو یک مهمانی چند نفره گفت .«مادرش از آن ترکهای تٌرکه»
تا فردا.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]