سهراب مَنش

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲۰, جمعه

تو محل ما یک محمد آقا نامی بود که ترک بود و تو همان محل بقالی داشت.اگر میخواستی بفهمی که ممد آقا داره چی میگه به فارسی.باید ۲ تا مترجم بغل دستت داشتی تا یک کم از حرفهاش رو می فهمیدی.و اگر قرار بود که با کسی صحبت جدی بکند.حتما یکی از بچه هاش رو با خودش میاورد.که بتونه منظورش را برسونه.البته برای خرید کردن از بقالی محمد آقا.بدون مترجم هم این امکان وجود داشت!یعنی کسانی که تو محل چند سالی زندگی کرده بودند.میتوانستند بروند و خرید بکنند! یک مدلی حرف میزد که اگر آشنا نبودی باهاش.نمی فهمیدی داره چی میگه!مثلا اگر ازش میپرسیدی:ممد آقا نوشابه خنک داری؟ یک نگاه کج و کوله بهت میکرد.و با لحن سوالی میگفت:چرا ندارم؟ که خوب از این جواب باید میفهمیدی که یعنی:بله.دارم. امشب بعد از چند سال من یاد محمد آقا افتادم.دلیلش هم گوش کردن به این مصاحبه بود:)
خیلی باحال هست.مخصوصا اولش که خبرنگار ازش میپرسه چرا بستن مغازه ها را در تبریز؟
یاد محمد آقا بخیر.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]