سهراب مَنش

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۴, شنبه

یکی از کارهای بیخودی من
چند روز پیش تو یکی از سایتهای ایرانی یک لینک دیدم به عنوان اعتراض به قانون جدید ویزا در آمریکا که بر علیه ایرانیان تصویب شده.من که نامه را امضاء کردم(امضا که نه.یعنی اسمم را نوشتم) تعداد نفراتی که آن نامه را امضا کرده بودند.با امضای من به 10686 نفر رسید.حالا چرا نوشتم کار بیخود؟ والله اگر فردا به من یک ویزای توریستی به آمریکا بدن.و یک بلیط مجانی.من نمیتونم هزینه مثلا دو هفته آنجا ماندن (در هتل) را بدهم.پس اصلا نمیروم.اگر درست گفته باشند.حدود یک میلیون ایرانی در آمریکا زندگی میکند.حالا بیایم بگیم.پانصد هزار نفر.وقتی خود این افراد چنان تو آن مملکت کور شده اند که نمیتوانند ببینند چه بلایی دارد به سرشان میاید.و زحمت یک نامه امضا کردن را به خودشان نمیدهند.کار من که نه کسی را در آمریکا دارم.و نه میل سفر به آنجا را بیخودی جلوه میکند.
توضیح: من از این کارهای بیخودی زیاد کردم.و باز هم خواهم کرد!! کرم از خود درخت هست آقا جون.فعلا.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]