سهراب مَنش

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

این که اون پائین نوشتم از سهراب هست.که چی؟ گفتم من هم یک چیزی از سهراب نوشته باشم ننوشته از دنیا نروم!! تا حالا دو بار هم تو این وبلاگ به من گیر دادند که چرا از سهراب چیزی نمی نویسی.من نمیدونم مگه هر کسی هر اسمی داره.باید از همان هم اسم خودش بنویسه.حالا یکی تو این دنیا یک اسم برا من انتخاب کرد.«پدرم را میگم» این بنده خدا که این اسم را گذاشت روی من.اسم خودش افراسیاب بود .«خدا رحمتش کنه».فکر هم نمیکنم چون از سهراب سپهری خوشش میامد اسم من را گذاشت سهراب.!! این آقاهم به اسم پسر رستم به من لینک داده.دمش گرم.و دلش خوش.
توضیح: ممکنه من از گشنگی اینجا بمیرم.چون همین امروز تنها منبع درآمدم را از دست دادم.;)

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]