من هر وقت که میشینم پای کامپیوترم یک حال عاشقی بهم دست میده.احساس میکنم این کامپیوتر هم عاشق من شده .یعنی از کارهایی که میکنه اینطوری حدس میزنم.برام بهترین موزیکها رو با حوصله پخش میکنه.اگر بخوام 100 بار هم یک چیزی رو گوش کنم.بدون اینکه دلخور بشه.پخشش میکنه.وقتی باهاش یک عکس خوب میبینم.آنقدر قشنگ نشان میده آن تصویر رو که من غرق لذت میشم.اگر دلم بخواد ساعتها باهام میمونه.و یک کلام نق نمیزنه.صبوری از خودش نشان میده.هر کاری که ازش بر بیاد .در حق من دریغ نمیکنه.هیچ وقت هم توقع نداره که جبران کنم کارهاش رو.
البته یک وقتهایی قهر میکنه (هنگ میکنه) و من میشینم نازش رو میکشم تا دوباره سر حال بیاد.و این هم زود فراموش میکنه.یک جورهایی آخر عاشقی هست کار کردن با این کامپیوتر.شاید بهتر باشه بگم عشق بازی با این کامپیوتر.
شاید که من دیوانه شده ام.ولی تو این دنیا که مردم یادشون رفته که عشق چی هست.و عاشق بودن یعنی چی.یرای من چاره ای نمونده که فکر کنم که عاشق این کامپیوترم.این رو
گوش بکنید.خالی از لطف نیست.