سهراب مَنش

۱۳۸۱ اردیبهشت ۲۰, جمعه

من هر وقت که میشینم پای کامپیوترم یک حال عاشقی بهم دست میده.احساس میکنم این کامپیوتر هم عاشق من شده .یعنی از کارهایی که میکنه اینطوری حدس میزنم.برام بهترین موزیکها رو با حوصله پخش میکنه.اگر بخوام 100 بار هم یک چیزی رو گوش کنم.بدون اینکه دلخور بشه.پخشش میکنه.وقتی باهاش یک عکس خوب میبینم.آنقدر قشنگ نشان میده آن تصویر رو که من غرق لذت میشم.اگر دلم بخواد ساعتها باهام میمونه.و یک کلام نق نمیزنه.صبوری از خودش نشان میده.هر کاری که ازش بر بیاد .در حق من دریغ نمیکنه.هیچ وقت هم توقع نداره که جبران کنم کارهاش رو.البته یک وقتهایی قهر میکنه (هنگ میکنه) و من میشینم نازش رو میکشم تا دوباره سر حال بیاد.و این هم زود فراموش میکنه.یک جورهایی آخر عاشقی هست کار کردن با این کامپیوتر.شاید بهتر باشه بگم عشق بازی با این کامپیوتر.شاید که من دیوانه شده ام.ولی تو این دنیا که مردم یادشون رفته که عشق چی هست.و عاشق بودن یعنی چی.یرای من چاره ای نمونده که فکر کنم که عاشق این کامپیوترم.این رو گوش بکنید.خالی از لطف نیست.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]