سهراب مَنش

۱۳۸۱ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

زبان سرخ سر کچل ميدهد بر باد!
عکسي که مشاهده ميفرمائيد.آقاي فٌور تاوون اسمش هست«يا بود»
اين آقا تا ۶ ماه قبل کارش اين بود که تو يکي از دانشگاههای هلند درس به دانشجوها بده.بعد هوس کرد تو ۵۴ سالگي وارد سياست بشه.با شعار اسلام دين عقب مانده است.و هلند پر شده .و ديگر جايي برای خارجي وجود نداره.وارد صحنه مبارزه شد.اتفاقا کارش هم گرفت.يعني در عرض ۶ ماه«حدودا».شد يکي از بزرگترين احزاب هلند.و خودش ميگفت که حتما نخست وزير خواهد شد!! که احتمالا هم ميشد.! اما ديروز ساعت ۶ بعدالظهر بعد از يک مصاحبه راديويي تو شهري به اسم «هيل ورسٌم».يک هلندي با ۶ تا گلوله آقا را درازش کرد.هنوز هم آقای قاتل ميل ندارند که بگويند انگيزه کشتن چي بوده!!اگر اين قاتل خارجي بود.که الان من داشتم حبس ميکشيدم!! ما قرار بود بريم عليه اين آقا راي بديم.حالا مونديم به کي راي بديم!اينو که کشتن!



توضيح: من از اين يارو خوشم نمي آمد«طبيعتا».ولي از اينکه اينطوري قصه اش را تمام کرده اند هم راضي نيستم.!! هلندي ها هم که همه رنگ و رو بريده هستند.«از ترس و عصبانيت»

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]