خاطرات یک نویسنده از مسافرتی سیاسی اجتماعی و خانوادگی.و ازهمه مهمتر وبلاگی های مقیم مرکز
سلام. الان حدود چند روزی که سعی میکنم کم و بیش خاطرات آقای نوش آذر را که ظاهرا یکی از نویسندگان بسیار معتبر!! و در مسافرت (همان تبعید سابق) را بخوانم.نوشته ها به گونه ای مخصوص جذاب و دلچسب میباشد.از طرفی با مردی طرف هستی که سراسر زندگی نه چندان طولانییش.کوهی!! هست از تجربه ها.و دریایی هست از مبارزه و ظلم و جور رژیم کنونی بر ایران.و از طرفی بعد از سالها در تبعید بودن اکنون با پاسپورت ایرانی میرود که قدمی بسیار بزرگ در راه آزادی وطن بردارد.و از طرفی دیداری کند با نسل جدید آن مملکت و وبلاگ نویسها!! وبلاگ نویسانی مانند خورشید.و پینک فلویدش. این مرد رفت تا تجدیدی کند با نسل جوان آن مملکت.( حالا اگر بر حسب اتفاق دیداری بین ایشان و نسل موذکر وبلاگ نویسها هم پیش آمده که خوب آمده!!) در تهران متاسفانه تعداد وبلاگنویسان بسیار کم است!! و من مطمئن هستم ایشان برای پیدا کردن همین چند وبلاگ نویس.تلاشهای بسیاری کرده.« و یقینا ایمیل های زیادی داده».آری دوستان ایشان خرقه درویشی و کشکول و تبر زینشان را بر دوش گرفت و دل به دریا زد.تا برود.تا دیداری تازه کند.و تا جوانی خود را در بین این جوانان به یاد خود بیاورد !!.من میخوانم .و پیشنهاد میکنم که شما نیز بخوانید که نخوانده از این دنیای خاکی نروید.این آدرس وبلاگ ایشان است.من که میخوانم و از این همه لوطی گری و مرام ایشان حیرانم!!
توضیح: از روزی که خاطرات ایشان را میخوانم.نمیدانم چرا این فکر به سرم زده که من نیز سفری به آن دیار بکنم.وبلاگ نویسها را ببینم.از نزدیک ببینم که خورشید چقدر میدرخشد؟!! و پینک فلویدش چقدر صورتی است!! حالا اگر فرصت شد و کسانی من را هم به شامی در رستورانی دعوت کرد از آقایان وبلاگ نویس.دست رد بر سینه آنان نمیزنم!! بالاخره خورشید برای خودش کششی دارد.و چلوکباب رستورانها هم جاذبه خود را دارند.!!