امشب مٌردم
من هر شب بيدار هستم.ولي امشب خيلي سخت گذشت.فرق امشب با شبهاي ديگر اين بود که نميخواستم و بودم.اين رفيقاي آن لاين هم که انگار همه با هم مي آيند و با همديگر هم ميرن.!!خلاصه که اين نوشته ها end بيکاري هست.يک سری وبلاگ خواندم.اين يکي را که خواندم.تصميم گرفتم برم عضو انجمن حمايت از مادران بشم.!من اگر انقدر تو خانه کار بکنم.حتما ميميرم!! از خواندنش مٌردم.چه برسه به انجام دادنش.!!(ديگه بايد بدونيد منزل من چه شکلي هست)
اين يکي را که خواندم کٌلی خنديدم.فقط نفهميدم ـ کامشيو تر ـ چي هست!! که اين هم زياد عجيب نبود برام.(من هميشه تو اين چيزها خر هستم)
از خواندن اين يکی هم لذت بردم.طبق معمول.و به غير از اينها فکر کنم ۱۵ تا ديگه وبلاگ هم خواندم که حالشو ندارم بنويسم.!!
به اين جملات هم فکر کردم و نتونستم به نتيجه برسم.اينکه :من مستم پس هستم که من فکر ميکنم من هستم که مستم درست تر باشه! ديگر اينکه من مينويسم پس هستم که آدم تا نباشه هم مگه ميتونه بنويسه؟ به ۲ نفر هم ايميل دادم.
آهان اين وبلاگ را هم خواندم.من فکر کنم به غير از من احتمالا يکي دو نفر ديگر هم اين وبلاگ را ميخوانند.با اينکه نميشناسمش و تا حالا بهش ايميل ندادم.يک جورهايي خوشم مياد ازش.
توضيح: اينها که خوانديد زحمت چند ساعت شب بيداري و بيکاري من بود.و فکر ميکنم اون وبلاگها را اگر بخوانيد.بيشتر استفاده خواهيد برد!!::فعلا::