سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۲۹, پنجشنبه

من دلم کوچه میخواد
من دلم میخواد تو یک کوچه مثل همین که عکسش را گذاشتم تو وبلاگ راه برم.من دلم میخواد توی همین کوچه یک هو تنه ام بخوره به دیوار و وایسم چند دقیقه لباسم را بتکانم.من دلم میخواد تو این کوچه راه برم و یک پسر بچه را ببینم که با زیر شلواری و دمپایی پلاستیکی و موهای تراشیده داره از بغلم رد میشه.من دلم میخواد تو این کوچه راه برم و یک دختر بچه را ببینم که با اینکه زیر شلواری داره.ولی یک دامن کوچک هم روش پوشیده.و یک روسری رنگی بسته به سرش و وقتی میاد از بغلم رد بشه یک سلام یواشکی بکنه و تا از بغلم گذشت شروع کنه به دویدن وبره.دلم میخواد تو این کوچه راه برم و دو تا زن که دم در منزلشان وایسادن و دارن را راجب سفره ابوالفضل صحبت میکنند را ببینم.دلم میخواد تو این کوچه راه برم و یک دختر چادری که روش رو بگی نگی کیپ گرفته بیاد رد بشه و یک نگاه که همراه با خجالت هست بهم بکنه.من دلم میخواد....
توضیح: من خیلی چیزها دلم میخواد.ولی افسوس که فعلا ممکن نیست.همین.فعلا

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]