سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۱۲, دوشنبه

تو بعضی از این وبلاگها.یک جورهایی مینویسند که خیلی جور هست!یعنی چه از اول مطلب شروع کنی به خواندن و جه از آخرش سر در نمیاوری که نویسنده چه گفته؟!مثلا یک چیزی تو این مایه ها:من امروزلاستیک دوچرخه ام را در حالی که باد میوزید باد کردم!! حالا شما بشین صد سال فکر کن که منظور طرف چی هست.!! بعد که کلی به خودت زحمت میدهی و از طرف می پرسی:ببخشید من نفهمیدم منظورتان چیست!؟ از آن نگاه های عاقل اندر سفیه میکنه و میگه من میگذارم خواننده برداشت خودش را بکند!! اینجا دیگه قاطی میکنی و به یارو میگی:ببخشید ها یعنی بنده که خواندم و نفهمیدم هیچی. مداد هستم؟!دوباره یکی از آن نگاه ها.(البته از طریق اینترنت) بهت میکنه.و میگه:آخه تو که نمی فهمی. من چی را توضیح بدم برات؟؟بعدش میشه حکایت این هموطن تٌرکی که ما اینجا داریم.حکایت آن بنده خدا را خواهم نوشت...

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]