سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۱۸, یکشنبه

عجب حکایتی شده این بیخوابی ما! بابا من تقریبا ۴۸ ساعت بود که نخوابیده بودم.امروز صبح ساعت ۷ رفتم تو رختخواب .به خودم گفتم تا ۳ بعدالظهر دیگه رو شاخش هست..اما ساعت ۱۱ چشمام از چشمای یک وزق بازتر بود.کٌشتم خودم را نشد ادامه خواب رو برم.حالا نخوابیدن خیالی نیست.موضوع این هست که من اگر بدنم کامل استراحت نکنه.این هشت تا ترکش که تو پام هست شروع میکنند بابای من را درآوردن.من پاهام یک بار سال 1363 تو کردستان.تو سرمای ۳۰ درجه زیر صفر تا زانو یخ زد.و چون تمام جاده ها به خاطر برف زیاد بسته بود.۴۸ ساعت منتظر شدیم تا رسوندنمان به یک درمانگاه.البته دیگه آن موقع که رسیدیم/پاهام تا زیر زانو سیاه شده بود.و یک دکتر هندی آنجا بود که تشخیص داد باید قطع بکنه پاهامو.چون دیر شده.خلاصه با فحش و دری وری فرستادنم تهران و پاهام را قطع نکردن.هر چند که هنوز هم مشکل دارم باهاشون.سال ۱۳۶۶ هم تو دریاچه ماهی شلمچه تو یک شب مزخرف هشت تا ترکش خورد (البته ریز هستن) به ران پای چپم.که هنوز هم سر جای خودشون هستن.چون دکتر ها تشخیص دادن ریسک درآوردنش خیلی زیاد هست.و ممکن هست ار راه رفتن بیفتم.حالا هر وقت بدنم کم استراحت داره.و یا زیاد سرما بخوره به پاهام.دنیا میشه جهنم برام.دیشب میخواستم زود برم بخوابم یکی ما را گذاشت سر کار.و علاف شدیم تا صبح.باور کنید همین الان که دارم تایپ میکنم.پاهام شروع کردن )-: خدا به آخرش رحم بکنه.مرحمت زیاد

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]