سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۱, پنجشنبه

غٌر غٌر
امشب یک کم غٌر بزنم و دیگه جمعش کنم.امشب کلی سر کار بودم.مثلا قرار بود امشب خانواده از ایران آن لاین بشن.و مثلا یک شکم سیر صحبت کنم.اما نیومدن:( یا خط ایراد داشته ویا اینکه نتونستند بیایند.خانه این فامیلمون.ما که تو منزل مادری اینترنت نداریم.(مٌردیم از بی کلاسی).من را بگو که کلی رفتم حمام و ریش بزن و خلاصه کٌلی به خودم حال داده بودم.حالا اگر برعکس شده بود و من نتونسته بودم که آن لاین بشم.فردا که با مادرم صحبت میکردم.دوباره کلی شاکی بازی بود .و طبق معمول لابد این چند لیتر شیری که به من تو بچگی داده است رو از حلقوم ما میکشید بیرون.و کلی زهره مارمون میکرد.و داداشام هم که خشتک من رو دور سرم عمامه میکردن.حالا منم میخوام کلاس بزارم و فردا تلفن نکنم.هر چند که به هیچ جای هیچکس بر نخواهد خورد.بیچاره من:( .خدایی خیلی تو خماری موندم.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]