سهراب مَنش

۱۳۸۰ اسفند ۲۳, پنجشنبه

شايد آخری
يک کم غيبت وبلاگی بکنم و برم.اميدوارم مشکلی پيش نياد برام.ويندوز رو ميخوام عوض کنم.الان ويندوز ميلينيوم دارم.و میخوام ويندوز ايکس.پی.بگذارم.منتها از عاقبت کار مطمئن نيستم!!اميدوارم که به مشکل نخورم.اگر هم گير کنم که ديگه خدا ميدونه کی میتونم بنويسم!!اما حالا غيبتهای وبلاگانه.بالاخره من دليل چپ کردن و تب کردن و لوس بازيهای اين خانم آذر و آينه اش رو فهميديم!!!ايشون همش دو تا آرزوی کوچک داشته تو زندگيش.۱-اينکه يک کتاب فروشی داشته باشه و ۲-اينکه با هر مردی که دلش ميخواسته (و ميخواهد.و خواهد خواست) همبستر بشه.اول بگم که احتمالا الان ديگه زياد براش مهم نيست که کتابفروشی داشته باشه.چرا؟چون احتمالا اونموقع جا خالی نداشته که حالا با طلاق گرفتن از شوهرش ديگه اين مشکل رو نداره!!و ديگه اينکه ايشون توضيح ندادن که وقتی با مردان ديگه همبستر ميشن باز هم همون احساس که فکر ميکرده شوهر سابقش داره عقده های مردانه را توی بدن ايشون خالی ميکرده(نوشته های قبلی خودش) را دارن و يا احساس ميکنند که آقايان ديگه شربت آلبالو تزريق ميکنن به ايشون!؟!و نکته آخر اينکه ايشون علی رقم اينکه از گوشت بدش مياد.ولي اين موضوع شامل هر نوع گوشتینميشه.
تبريک: ميخوام به کسانی که اسم اين شخص رو تو وبلاگهای مورد علاقشون گذاشتن.تبريک بگم.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]