سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۲, جمعه

زنگ نزدم.بازم موج اذیتم کرد
امروز طبق قراری که با خودم گذاشته بودم.زنگ نزدم.البته فقط به خاطر اون قرار نبود.رفتم کارت تلفن خریدم.۲ بار هم شماره تلفن را گرفتم.ولی اعصابم به هم ریخته هست.نمیتونم رو کلمات کنترل داشته باشم.مرز بین معمولی بودن و به شدت عصبانی بودن تو من از یک مو هم نازکتر هست.دست خودم هم نیست.همش اثرات جنگ و موج گرفتگی ها هست.وقتی به این حال میرسم باید تنهای تنها باشم.برای ساعتها.و خوشبختانه اینجا هر چی کمبود داره.این یکی رو زیاد میشه گیر آورد(تنهایی رو میگم.) تو ایران از این نظر برام واویلا بود.مگه میشد جای خلوت و ساکت پیدا کنی!!به غیر از من ۳ تا بچه دیگه تو خانه پدری بودند.(الان ۲ تا از اون داداشها ازدواج کردند) و خانه ما هم که قربونش برم.مثل کاروانسرا درش باز بود.یا تو خانه سفره ابوالفضل بود.و یا اینکه مثلا ۱۰ تا از زنهای همسایه داشتن سبزی برا یکی پاک میکردن(بخونید همون غیبت کردن) بچه های خواهرم هم اگر میامدند که دیگه میشد منطقه جنگی اونجا.یک بارتو زندگیم سر این عصبانیت چنان سوتی دادم که تا آخر عمرم فراموش نمیکنم.(بدون دلیل یک سیلی زدم تو گوش خواهرم که بچه بزرگ خانه هم هست)چقدر نازش رو کشیدم.و چقدر معذرت خواستم .و اون هم بزرگوارنه بخشید.ولی از یاداوریش تو ذهنم خودم خجالت میکشم.دست خودم نبود و نیست.والبته خواهرم اینو میدونست.اونموقع دارو هم مصرف نمیکردم.و چون تازه از جنگ هم برگشته بودم.وضعم از نظر روحی خیلی خراب بود.تو یک هفته ۳ یا ۴ بار اینطور میشدم.دکتر هم که قربونش برم از خودم موجی تر بود.تا باهاش حرف میزدم.سریع شونصد تا قرص فیل افکن می نوشت.که من هم حاضر نبودم بخورم.بگذزم از این حرف .خدا کنه تا فردا حالم بهتر بشه.وگرنه که دهنمو سرویس میکنه مادرم.امروز داشتم به رادیو گوش میکردم از این قسمت برنامه خیلی خوشم آمد.خدا کنه اگر قرار هست من هم روزی خارج از کشور بچه داشته باشم و بزرگ کنم.اینطور بزرگ کنم.
قابل توجه هست برا کسانی که هنوز مٌهر مٌهاجرت.و یا پناهندگی.تو پاسپورتشون خشک نشده.و هی به جای اینکه بگن یک نظری.دارم.هی میگن من یک ایده دارم.و از اینها بدتر کسانی که تو ایران هستن.و با لیسانس زبانشون.ما را ..اییدن.
این یکی هم به نظر منجالب آمد
توضیح:از خودم متشکرم که نوشتم.مخلص شما هم که خوندی هستم.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]