این چیزها که راجب خانه تکانی نوشتم خوندید؟؟خوب حالا اینم بخونید.اگر من الان یک عکس بگیرم از خانه ام که توش زندگی میکنم.و بگذارم اینجا.شما فکر خواهید کرد که در این محل.احتمالا در چند روز گذشته این اتفاقها افتاده:چندین زلزله شدید.۱۰ بار سیل.۷ فقره آتش سوزی.۵ گردباد شدید.و همینطور احتمال خواهید داد که ۳ بار سقف این خانه اومده باشه پائین!!!ولی بنده به عرض میرسانم که هیچ کدوم از این چیزها که شما فکر کردید.درست نیست.و فقط موضوع این هست که بنده به خاطر طرز فکر جنگی که دارم.زیاد حال تمیز کردن و جمع و جور کردن محل سکونتم را ندارم.اصلا مدل زندگی من مدل جنگی هست.نمیدونم چرا همیشه فکر میکنم که زیاد تو محلی که هستم موندگار نیستم!!(احتمالا دلیلش همون ۴ سال تو جنگ بودن هست) زیاد هم سخت گیر نیستم.یعنی اینکه فقط یک جا برا خواب پیدا باشه .همین کافی هست و خدا بده برکت رو گفتم.بدترین جایی که تو زندگیم خوابیدم .تو شلمچه و موقعی بود که عملیات کربلای ۸ داشت انجام میشد.یعنی درست شب سوم و بعد از ۳ شبانه روز نخوابیدن.من رفتم تو یک کانال که عراقیها کنده بودن.و توی کانال پر بود از جناره(ایرانی و بیشتر عراقی) هر چی گشتم جا پیدا نمیشد.آخرش چند تا گونی برداشتم و انداختم رو یک جنازه عراقی و جایتان خالی سه ساعت خوابیدم رو یارو.{مطمئن هستم هیچکس تا نخوابه رو جنازه کسی که به مملکت آدم تجاوز کرده نمیتونه لذت اون خواب رو بفهمه} اینکه گفتم بدترین جا بود از این نظر هست که با اینکه چندتا گونی انداختم رو آقاهه:) باز وقتی بیدار شدم دیدم پاچه های شلوار بادگیرم.خونی شده.و مجبور شدم اون شلوار رو در بیارم و بندازم دور.حیف بود خدایی.باد گیر کره ای بود.ولی به هر حال به اون ۳ ساعت خواب می ارزید.
توضیح: فکر میکنم همه کسانی که چند سالی از عمرشون رو تو جنگ بودن همینطور باشن.من که هستم.لابد بقیه هم هستن!!!!