سهراب مَنش

۱۳۸۰ اسفند ۲۶, یکشنبه

خانه تکانی
از یک ماه مونده به عید بیشتر مردم تو ایران شروع میکنند به خانه تکانی.خیابانها و کوچه پس کوچه ها خیلی دیدنی هست.فرشهای شسته شده.آدمهایی که مشغول تمیز کردن پنجره ها از بیرون هستند. و خلاصه همه چی.و همه جا بوی تمیزی میده.این روزها که میشه مردم همش عجله دارن.همه فکر میکنن دیر شده.مادرها غرغرشون بیشتر میشه.بابا ها بیشتر حرص میخورن.بچه ها اما غرق کیف کردن هستند.از زیر کارهای خانه در رفتن هم برا خودش لذتی داره.سخت ترین کاری که من یادم هست از اون موقعها.فرش شستن بود.نفری یک کاسه دستمون بود.مادر با شلنگ آب می پاشید.بعد ما با کاسه میفتادیم به جون فرش.آخرش هم داداش بزرگه با یک پارو کارو تماوم میکرد.حتما هم باید ۳ بار فرش آب کشیده میشد.وگرنه به قول مادر پاک نبود!!من که هنوز هم نفهمیدم این قضیه ۳ بار آب کشیدن از کجا اومده!!ولی هر چی بود خوب بود.فقط حیف که من کم دیدم این چیزهارو.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]