سهراب مَنش

۱۳۸۰ اسفند ۱۲, یکشنبه

هوس
سلام.امشب شب جمعه ما هست.و من كف كرده نشستم خانه.از سر شب تو فكرم افتاده كه چه حالي ميداد اگر امشب مي تونستم برم تجريش.و تو كوچه هاي خيابان «مقصود بيك» قدم بزنم و پياده ميومدم طرف پائين شهر.مي رفتم تو اون ساندويچ فروشي بالاي «ميدان منيريه» و 3 تا الويه سفارش مي دادم با يك كوكا مشهدي.و خودم رو خفه مي كردم.همه اين هوسهاوقتي ميفته تو كلهّ آدم كه اين وبلاگها رو ميخوني،يا ميري تو اين سايتهاي ايراني..مثلا امروز (يعني ديروز«چند ساعت قبل») تو بيشتر سايتها و وبلاگها نوشته بودن عيد غدير مبارك..آي من داغ ميشم ميخونم اين چيزهارو،اون قديم ها هر كدوم اين روزها برا خودشون يك برنامه مخصوص داشت،و تو هر كدام از اين روزها يك جا مي رفتيم،امشب دل هوس يار كرده بد جور (منظور از يار تهران هست)

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]