سهراب مَنش

۱۳۸۰ اسفند ۱۰, جمعه

سلام
اين يادداشت نوشتن من هم هميشه ميفته به آخر شب.الان ساعت از 12 شب رد شده.و من هم مثل جنلزه هستم از خستگي.ولي خوب تا اخبار را از راديو(اينترنت) گوش كنم،چند خط هم مي نويسم.امروز قرار بود اين رفيقمون بياد اينجا سر بزنه كه نيومد!! فردا بايد برم ببينم چي شده!! من نه آدم زياد گرمي هستم ونه اهل رفيق بازي،از اون موقع كه نوجوان بودم تا حالا.اونموقع تو جامعه نبودم و اينجا هم كه اصلا از خير رفيق پيدا كردن گذشتم.منتها از طرفي هم نمي تونم بي تفاوت باشم وقتي مي بينم 1 نفر كه هموطن هست.و زبانش رو مي فهمي مشكلي داشته باشه(منظورم اينطور مشكل هست)و بعد من بخوام بي تفاوت بگذرم.از رفتن به بيمارستان متنفر هستم.ولي هميشه به خودم مي گم اگه خودم يك همچين مشكلي داشتم.احتمالا توقع داشتم كه يكي كمكم بكنه!! و لابد اين بنده خدا هم همينطور هست،شايد حكايت همون مثال باشه كه (تو نيكي ميكنو در دجله انداز...) به هر حال زياد نمي تونم توضيح بدم.ولي حتما اگر هر كي ديگه بود هم مي كرد{اينو دروغ ميگم به خودم.چون كسان ديگه هم هستن اينجا ولي حتا يك ملاقات نميان}بگذريم.من زياد چيز زيادي ندارم كه بنويسم.هدفم از باز كردن اين وبلاگ اين بود (وهنوز هست) كه خاطرات چهارسال ونيم از زندگيم رو كه تو جبهه(جنگ) بودم رو بنويسم.{بله من 54 ماه جبهه بودم} و دلم ميخواد بگم كه چه ظلمي شد به من و امثال من توي اون جنگ.و چقدر بي ارزش بود براي اين آقايون كه الان تو ايران رئيس و وزير و وكيل هستن زندگي و جون اون عزيزاني كه از بين رفتن .ولي هنوز دستم تو تايپ كردن فارسي تند نيست و حوصله خودم سر ميره..امشب به همين بسنده مي كنم كه بگم.من تمام اميدم براي اين رفيقم اين بود كه،اگر ازدواج بكنه خوب ميشه.ولي دكتر متخصص گفت بهم كه ازدواج براي اين آدمها خطرناك هست.خطرناك نه براي خودشون بلكه براي همسر اين آدمها،چون اين مريضي باعث ميشه كه فرد مريض به همه آدمها شك داره.وهميشه فكر ميكنه كه آدمهاي ديگه دارن پشت سرش حرف ميزنن.(درست ميگه اين حرف رو دكتر.من خودم شاهد اين قضيه بودم}و چون بسيار مشكوك هستن اين آدمها كه مريض هستن،ممكن هست كه به همسر خودشون هم شك بكنن و حتا گفت كه تو خيلي از اين موردها.مريض به خاطر شك زياد ممكن هست كه همسرش رو بكشه،،{ادامه دارد}

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]