سهراب مَنش

۱۳۸۰ اسفند ۱۷, جمعه

حسين درخشان.امشب تو نوشته هاش يک چيزی راجب کسانی که تو جنگ بودن نوشته.البته حسين درخشان از جنگ هما نقدر ميدونه که تو تلويزيون ايران ديده.و اگر بقيه حرفهای اون کانالهای تلويزيونی راجب به مملکت و مردم درست هست!!گفته هاشون راجب جنگ هم درست هست!!.کاش حسين و امثال حسين مي دونستن که اون کساني که تو خط مقدم میجنگيدند. حزب الهی نبودن.و حالشون هم از هرچی آدم شياد بود به هم میخورد.حسين آقا اون «حزب الهي» که جلو چشم شما ومردم ديگه تو شهرها بودن .همون کسانی بودن که زمان جنگ مونده بودن تهران.و نميومدند منطقه.چون نمی خواستن «امام» تنها بمونه.البته تو تهران!! .اگر فرصتی پيش بياد.خاطراتم از ۴/۵ سال تو منطقه بودن را خواهم نوشت .باشه که يک مقدار از واقعيت هارو مردم بدونن.و اين شيادان(که به خودشون ميگن حزب الهی) انقدر از اسم اون بچه هاي جنگ سوءاستفاده نکنن.

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]