سهراب مَنش

۱۳۸۱ فروردین ۱۱, یکشنبه

یک کم هم از تبلیغ کردن مسیحی ها بگم(منظورم اینجا هست)
اینجا اگر کسی مذهب خود را عوض بکند.کٌلی پاداش دنیوی!! بهش داده می شود.از قبیل:یک اطاق برای تو خیابان نخوابیدن.یک سری وسایل زندگی«الیته دست دوم» و اگر زن هم نداشته باشی.سریعا.یکی از این دخترهای ترشیده «از نوع مسیحی» را به عقدت در می آورند.که از طریق این ازدواج مشکل اقامت را حل کنی.تاسف بار این هست که ایرانیهای زیادی حاضر به قبول این خفت و خواری (از نظر من) میشوند.و حتی اینجا ایرانها هر چیزی که نداشته باشند.به جاش یک کلیسای ایرانیها دارند.که به گفته خودشان خیلی فعال نیز هستند!!من کاری به اینکه اینها مذهب خود را عوض کرده اند.ندارم.و نهایتا سعی میکنم که ارتباط نداشته باشم.ولی چیزی که برای من عجیب میآید.این هست که این افراد.با وجود حمایت مادی نسبتا خوب.خیلی زود به مرز دیوانگی میرسند!! حتی توی شهر قبلی که من زندکی میکردم.یکی از اینها خودکشی کرد.و جانش را از دست داد.جای بسیار تاسف داشت مرگ این آدم.اولا که کاملا دیوانه شده بود.و دوم.دیدن پدر و مادر بسیار پیر او.مرا متاسف کرد.
باز هم ادامه دارد...

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]