سهراب مَنش

۱۳۸۳ مهر ۲۷, دوشنبه

چه خبر؟
چند روزي هست که طبق معمول هميشه هيچ خبر خاصي نيست و روزگار مثل همیشه می‌گذرد.
حدود یک هفته قبل برایم یک آپارتمان سه اطاق خوابه در یک شهر کوچک دیگر که حدودا با اینجا پنج کیلومتر فاصله دارد پیدا شد. قبلا هم برای یک مدتی در آن شهر زندگی کرده بودم.
رفتم خانه را دیدم، محله ای که آپارتمان در آنجا هست، یکی از محله های خوب آن شهر به حساب می آید، و خود آپارتمان هم خوب بود. یک حال ۳۰ متری با دو اطاق خواب ۱۲ متری و یک اطاق خواب ۹ متری. یک آشپزخانه حدودا ۹ متری و دوش و توالت جدا از همدیگر.
اجاره خانه هم حدودا صدو پنجاه یورو از آلونکی که من فعلا در آن زندگی میکنم کمتر هست و تقریبا با مخارج اضافی باید حدود ۲۲۰ بورو پرداخت میکردم( اینجا ۳۷۵ یورو می‌دهم)
چند روز فرصت داشتم تا نظرم را بگویم، امروز رفتم و این خانه را رد کردم!
فکر نکنید قاطی کردم!
این کارم دو تا دلیل بزرگ داشت، اول اینکه در و دیوار خانه تمیز نبود و باید دیوارها دوباره کاغذ دیواری بر رویشان چسبیده می‌شد و سقف و دربهای داخل منزل هم باید رنگ میخورد. این کارها اینجا به عهده خود مستاجر است و شهرداری( صاحب خانه) هیچ مسئولیتی در اینمورد ندارد. از آنجا که در قراردادی که بین مستاجر و صاحب خانه نوشته می‌شود، زمانی برای تخلیه خانه درج نمی‌شود.( اجاره خانه به صورت نامحدود است و تا زمانی که خود مستاجر بخواهد می تواند در آن زندگی کند) خود مستاجر بنا بر سلیقه و مدت زمانی که تصمیم دارد در آن خانه زندگی کند خانه را مرتب و تزئین می‌کند.
من هم علاقه چندانی برای اینکه مدت زمان زیادی در این استان زندگی بکنم ندارم و برای من خرج کردن حدودا ۱۵۰۰ یورو برای مرتب کردن خانه خرج بیهوده‌ای است.
این یکی از دلیل ها بود، و دلیل دیگر این بود که صاحبخانه حرامزاده فعلی ام می گوید که باید دو ماه زودتر او را خبر می‌کردم و الان هم اگر بخواهم بروم، باید اجاره دو ماه آینده را به او بپردازم، البته خیالش هم از این بایت راحت است، چون من سه برج اجاره را به عنوان پول پیش به او داده‌ام. به هرحال من به او گفته ام که قصد دارم از اینجا بروم، و تا آخر سال جاری فرصت دارم که اینجا بمانم و یک خانه دیگر پیدا بکنم.
امیدوارم که در این دو ماه و نیم باقی مانده بتوانم یک خانه مناسب پیدا بکنم.
دیگه چه خبر؟
خبر دیگر اینکه برای تشخیص مریضی که قبلا در مورد آن نوشته ام، با یک متخصص هلندی در شهر روتردام قرار گذاشته ام، میدونید چند وقت دیگر نویت داده؟
تقریبا چهار ماه دیگر!
یکی از دوستان نادیده که از طریق همین وبلاگ با او آشنا شده‌ام و در شهر آخن آلمان زندگی می‌کند( اگر اشتباه نکنم) لطف کرده بود و در آنجا کمی تحقیق کرده بود، و توانسته بود یک کلینک مخصوص را پیدا بکند، تا برای معالجه به آنجا بروم. اما اداره بیمه با پرداختن هزینه احتمالی درمان در کشور آلمان موافقت نکرد!
میگویند ابتدا باید معلوم بشود که آیا واقعا در اینجا امکان معالجه وجود دارد یا نه؟
و اگر متخصص های اینجا نامه بدهند که نمی توانند تشخیص درستی در این باره بدهند، آنموقع من می توانم در کشور دیگری به دنبال معالجه خودم باشم.
اینجا هم مثل ایران پیدا کردن یک دکتر متخصص و خوب، کار راحتی نیست و باید همانطور که نوشتم ماه ها در نویت باشی تا بتوانی با یک متخصص صحبت بکنی.
فقط در یک صورت می‌شود سریع به متخصص مراجعه کرد، و آن هم به این روش است که دکتر خانوادگی تشخیص بدهد که مریض برای درمان، دچار حالت اورژانس می‌باشد .
دکتر خانوادگی بنده اینطور فکر نمی‌کنند و چاره ای نیست به غیر ار صبر کردن.
البته نمی شود اینها را بخاطر این موضوع ملامت کرد!
توی مملکت خودمان، اگر پول و یا پارتی نداشتی، به هیچ جای هیچکس بر نمی‌خورد که یک جوان بیست ساله از نارحتی های زمان جنگ و یا بعد از جنگ رنج می‌برد.
من خودم ده ها بار از زبان دکترها و متخصص های خودمان شنیدم، در جواب من و یا کسی دیگر که از ناراحتی‌اش شکایت داشت و از اینکه مورد رسیدگی درست و حسابی قرار نمی‌گرفت شکایت می‌کرد، جمله شیرین(!) به درک که درد داری، و یا غلط کردی که رفتی، و مگر برای من رفتی را شنیده ام!
وقتی هموطن خودت اینگونه با تو برخورد می‌کند، دیگر نباید توقع داشت که یک هلندی برای آدم دل بسوزاند!
یا نصیب و یا قسمت!

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]