سهراب مَنش

۱۳۸۳ شهریور ۲۶, پنجشنبه

وبلاگ ننویسی و یا وبلاگ نخواندن
دلم می‌خواست چند خطی در مورد وبلاگ و جاذبه‌ای که قبلا داشت بنویسم.ولی به نظرم آمد شاید بهتر باشد، چند خطی در مورد اینکه چرا وبلاگها جاذبه خود را از دست داده‌اند بنویسم.
حدود دو سال قبل، روزهایی بودند که من بدون اقراق، بین ۱۵ تا بیست وبلاگ را می‌خواندم و از خواندن آنها بسیار لذت می‌بردم. مخصوصا وبلاگ‌هایی که نویسندگان آنها در ایران بودند.
اما ماه‌ها است که دیگر به خواندن وبلاگ تمایلی ندارم، و شاید در روز بین ۲ تا ۳ وبلاگ را سر بزنم . البته چند وبلاگی که در این مدت سر زدن به آنها برایم بصورت عادت شده است، از این ۲ و یا ۳ وبلاگ جدا هستند.
این روزها برعکس اوایل وبلاگ خوانی‌ام، سعی می‌کنم وبلاگهایی را بخوانم که نویسندگان آنها در ایران نیستند.
دلیل این کارم هم این است که احساس می‌کنم طرز نوشتن بیشتر وبلاگ نویسان داخل کشور عوض شده‌ است.
قبلا وبلاگ نویسان حرفهایی را در وبلاگشان می‌نوشتند، که معمولا عنوان کردن آن در جامعه به هر دلیلی برایشان ممکن نبود، و این دنیای مجازی برایشان جایی شده بود، که حرفهای دلشان را به عنوان یک شخص ناشناس بزنند، و از آنجایی که حرفها از دل بر می‌خواست و راست بود، بر دل هم می‌نشست و خواندن صحبتهایی که معمولا از دهان مردم نمی‌شنوی لذت بخش بود.
اما میتینگ‌ها و قرار های وبلاگی رنگ و وارنگ، و به هر دلیلی دور هم جمع شدن وبلاگ نویسان در ایران باعث شد، که اولا در بین آنها گروه بندی و به نوعی باند بازی راه بیفتد و دوم اینکه دیگر نویسندگان وبلاگها و خواننده‌های آنها با همدیگر نا آشنا نبودند و همین آشنا شدن باعث شد که حرفهایی که در وبلاگ نوشته می‌شود چیزی باشد شبیه به همان حرفهای روزانه که مردم بطور متداول به همدیگر می‌گویند، و از همدیگر پنهان نمی‌کنند.
دیگر آن حرفهای از دل بر آمده و راست از بین رفتند و جایشان گفتگوهای با نقاب آمد. که خواندن آنها، مانند شنیدن حرفهای روزانه مردم هیچ لطفی ندارد و در واقع نوعی وقت از دست دادن است.
بلای دوم، یعنی میتینگ گذاشتن میان وبلاگ نویسان، در خارج از کشور و مخصوصا در کانادا، بر سر وبلاگ نویسان خارج از ایران نیز آمد، و همان تاثیر مشابه درون ایران را می‌توان در وبلاگهای این نویسندگان نیز مشاهده کرد.
اینها دلایلی است که مرا از وبلاگ خواندن دلسرد کرد.
البته این یک برداشت و نگاه کاملا شخصی است و حتما در این میان استثنا نیز وجود دارد.
یک توضیح دیگر که آن را ضروری می‌دانم این است که منظور من به هیچ وبلاگ خاصی نبود و حرفم را بصورت کلی بیان کردم.
شما دوست عزیز که الان این نوشته را می‌خوانی و وبلاگ نیز داری، حتما جزو آن استثناها هستید.
*****
برای تنوع این قالب را چند روزی بر روی وبلاگ می گذارم.اگر برای باز شدن صفحه با مشکل برخورد کردید و یا احتمالا اشکالی در فالب می بینید، لطفا در نظر خواهی بنویسید.

(0) comments
۱۳۸۳ شهریور ۲۵, چهارشنبه

عاشقــــــــــــــــــــــــــــــــــی‌ات


(0) comments
۱۳۸۳ شهریور ۲۳, دوشنبه

خواب سفید


(0) comments
۱۳۸۳ شهریور ۲۲, یکشنبه

آدمهای فقیر بروند بمیرند
مردم ایران واقعا باید شکر گزار پلیس جمهوری اسلامی باشند که با اقتدار در میدان های بالای شهر، با گردنهای کلفت و ماشینهای چند صد میلیونی از موهای دختران و پسران مواظبت می‌کنند!
اگر این وسط ۲۲ پسر بچه بی پول و فقیر در یک گوشه دیگر همان شهرتوسط دو نفر مورد تجاوز قرار گیرند و بعد کشته بشوند، هیچ گناهی به گردن ماموران نیست، چون آنها با تمام قوا مواظب هستند که مانتوهای دختران پولدار زیاد تنگ نباشد.
اصلا آدمهای فقیر غلط کرده‌اند بچه‌دار بشوند!

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]