تصمیم جدی
همانطور که میبینید چند وقتی است که این وبلاگ سوت و کور شده است،و با اینکه من وقت زیادی دارم، حوصله چند خط نوشتن را ندارم.
هیچ دلیلی هم به جز دلتنگی برای رفتن به ایران وجود ندارد که بخواهد اینگونه روحیه من را خراب بکند!
یک تصمیم جدی گرفتم، و آن اینکه تو تابستان کارهایم را درست کنم و برای حداقل یک ماه به ایران بیایم. اگر بخواهم زندگی را در اینجا همینطور ادامه بدهم، تا چند وقت دیگر کاملااز بین خواهم رفت!
راستش را بخواهید من برای رفتن به ایران دچار مشکل هستم، با اینکه خروجم از کشور بصوت قانونی بوده و در ایران نیز پرونده ای نداشته ام، ولی باز احساس میکنم که ممکن است در فرودگاه مهرآباد بهم گیر بدهند و یا اجازه خروج به من ندهند و یا اینکه بخواهند برای ورودم وثیقه درخواست کنند. اگر اینطور بشود به این معنی است که مدتها در ایران گیر خواهم کرد، و باید زندان را نیز در زندگی تجربه کنم!
حالا اگر کارهایم ردیف شد و آمدنی شدم، مشکلی که برایم پیش آمده را خواهم نوشت و در وبلاگ بصورت درفت خواهم گذاشت.
چناچه در ایران گیر بکنم از یکی از دوستان میخواهم که آنها را پابلیش کند و همینجا اعلام کند که نتوانسته ام وارد ایران بشود.
خودم را برای یک ماه زندان آماده خواهم کرد، ولی با وضعیت روحی و داروهای آرامبخشی که بعد از جنگ شروع به مصرف آن کرده ام اجازه نخواهد داد که بیشتر آن را تحمل کنم.
************
محل(اولین تجربه)
وقتی داشتم به این عکسها که پائین این نوشته گذاشتهام نگاه میکردم، از خودم پرسیدم: به نظرت اینجا به کجا شبیه هست؟
راستش تنها جایی کهبه نظرم رسید، خیابان نواب تهران بود!
اما اینجا محله نواب تهران نیست. پنجره خانه من را که باز بکنی، همین منظره که جلوی چشمانتان است میبینید.
شاید خیلی از کسانی که در ایران هستند، با شنیدن کلمه
خانه در اروپا یک چیزی تو مایه های شهرک اکباتان و یا آپادانا و یا شهرک غرب در ذهنشان تداعی بشود!
اما رفقا این خبرها نیست!
منظرهای که دارید میبینید، محله ای است که من در آن زندگی میکنم.
باور کنید من بعضی مواقع که خانه های ساخته شده در تهران را میبینم؛ دهانم از تعجب باز می ماند! دلیلش هم این است که مانند آن منازل را در اینجا(اروپا) یا اصلا نمیبینم و یا به ندرت دیدهام.
اینکه صاحبان آن خانهها پول این منازل را از کجا در آوردهاند به خودشان مربوط است، چیزی که برای من خنده آور و گاه باعث حیرت است، این است که بسیاری از کسانی که در آن منازل زندگی میکنند، حسرت زدگی در اروپا (یعنی همین که دارید می بینید) را دارند.
این دو تا عکس را با گوشی تلفن جدید که گرفته ام انداخته ام!
(جمله بندی فارسی به گند کشیده شد رفت! با «گوشی تلفن» «عکس» انداخته ام!!)
برای فرستادن هر کدام از این ایمیلها از طریق تلفن، باید ۴۵ سنت و یا حدود پانصد تومان پرداخت کرد. این یک پست باری من هزار تومان خرج برداشته است.
این رفیق بازیهام من را بیچاره و بی پول کرده :-)