سهراب مَنش

۱۳۸۲ اسفند ۹, شنبه

مقاله جدید ابراهیم نبوی که متاسفانه فعلا در سایت گویا منتشر می شود جالب و خواندنی است.
یک سری بزنید

*********

نقص فنی
از دو روز پیش ویندوز من مشکل پیدا کرده، و نمیتوانم آن را باز کنم( به قول آنها که در ایران هستند بالا نمیاد!)
هر جی هم تلاش کردم،تاثیری نداشته.
قبل از اینکه ویندوز به مرحله پرسیدن پس وورد برسد، بسته میشود و دوباره از اول شروع می‌کند!
روی این کامپیوتر، دو تا ویندوز نصب کردم، و الان دارم از دومی که هیچ برنامه‌ای توش نیست استفاده میکنم!
دیگر از دست صاحبش که بنده باشم، کاری ساخته نیست، و باید منتظر معجزه بود!
اگر هم معجزه نشود، مجبورم ویندوز را پاک کنم و دوباره از اول همه برنامه‌ها را نصب کنم.
تا اینجای کار زیاد مشکلی نیست. مشکل از آنجا شروع می‌شود که نصف برنامه‌های که روی این PC نصب شده از سایت KaZaA دانلود و نصب شده!
باید شونصد سال بگردم، تا بعضی از سریال نامبرهای برنامه ها را پیدا کنم.
اگر احتمالا برای چند روزی وبلاگ آپدیت نشد، بدانید که صاحب وبلاگ مثل آهو توی گل گیر کرده و درگیر هست.


(0) comments
۱۳۸۲ اسفند ۶, چهارشنبه

روزمره
بعد از مدتها، پیش بینی وضع آب و هوای هلند توسط سازمان هواشناسی آن درست از کار در آمده است.
چند روزی است که هوای هلند سرد شده، و چند باری برای یکی دو ساعت برف نیز آمده است. هوا کمی سرد شده است، شبها سرمای هوا با کمی سوز همراه است و خلاصه که تقریبا شبیه به زمستان شده است.
البته باز سرمای هوا، نسبت به اروپای ۵ سال پیش بسیار کم است.
همانطور که چند وقت قبل نوشتم.در هلند سرمای هوا به حدی بود که تمام کانالهای آب یخ می‌زد، و آنقدر ضخامت یخ زیاد بود، که با امنیت زیاد میشد در روی آن به اسکی روی یخ پرداخت. و در این فصل همیشه مسابقات اسکی روی یخ در کشور هلند برگزار می‌شد.
اما اکنون حدودا چهار سالی است که از آن سرما و یخ زدن خبری نیست.
درسته که سرما کمی آزار دهنده است. ولی من فکر می‌کنم باید تمام فصلها را لمس کرد، و لمس کردن فصلها ممکن نیست، مگر اینکه هوای آن فصل همانطوری باشد که انسان از آن توقع دارد.

*************
سفارت و تظاهرات
چند روز قبل برای انجام کاری به سفارت جمهوری اسلامی رفتم. از قبل زنگ زده بودم و ساعت دو بعد الظهر برایم وقت تعین کرده بودند، اتفاقا روزی که من برای کارم به سفارت می‌رفتم، مصادف بود با روز برگزاری انتخابات مجلس در ایران.
نزدیک به سفارت ماشینم را پارک کردم، و پیاد به سمت سفارت رفتم. از دور دیدم که وسط خیابان را با نرده بسته اند و دو نفر پلیس هم در آنجا ایستاده بودند.
جلوتر که رفتم، دیدم حدود ۱۵ نفر در چند متری سفارت اجتماع کرده‌اند و یکی از آنها یک پرچم ایران که آرم شیر و خورشید بر روی آن بود را در دست داشت.
دو نفر دیگر هم کاغذهایی در دست داشتند که روی آن در مورد تحریم انتخابات چیزهایی نوشته بودند.
سفارت بخاطر این راهپیمایی عظیم(!) که من نفهمیدم از طرف کدام حزب برگزار شده بود، تعطیل بود. ولی زنگ زدم و گفتم که من از چند روز قبل وقت گرفته ام و در را برایم باز کردند.
وقتی داخل شدم به غیر از خودم و کارمند سفارت هیچکس دیگری نبود! توی همان چند دقیقه ای که منتظر بودم تا کارم را درست بکند و برگردم، پیش خودم فکر می‌کردم که الان بهترین فرصت است که یک آمپول بی هوشی به من بزنند، و بعد بگذارند در جعبه، و با یک آرم سفارت به راحتی به ایران بفرستندم!
خودم از این فکر به خنده افتاده بودم :) ولی خوب واقعا این کار ممکن بود!

***********
برنامه پانارومای کشور بلژیک در مورد ایران
چند روز قبل( یک شنبه شب) تلویزیون بلژیک در برنامه Panaroma که هر هفته از این کانال پخش می‌شود، یک گزارش از وضعیت ایران پخش کرد، و خبرنگاری که در پوشش یک باستان شناس به ایران رفته بود، سعی داشت که بصورت مخفیانه پیگیر پرونده قتل زهرا کاظمی بشود و سعی داشت که بفهمد چه کسی مسئول کشته شدن زهرا کاظمی بوده است.
آنطور که خبرنگار میگفت؛ ظاهرا از همان اول که به او ویزای ایران را داده بودند، سفارت متوجه شده بود که او خبرنگار است و نه باستان شناس! برای همین از همان روز اول ورود به ایران کاملا تحت نظر بود و از این موضوع کاملا وحشت زده بود!
در این برنامه ابتدا کمی از تظاهرات دانشجویان و معلمان را نشان داد، و همینطور صحنه هایی از سرکوب کردن آنان توسط نیروی انتطامی و لباس شخصی ها را پخش کرد.
بیشتر قسمتهای فیلم که ضرب و شتم مردم توسط نیروی انتظامی و لباس شخصی ها در آن نشان داده میشد، توسط خود دانشجویان و بصورت دوربین مخفی ضبط شده بود.
بعد از آن با چند نفر از فعالین دانشجویی که اکثرا مایل نبودند صورتشان شناسایی بشود صحبت کرد، و بعد از آن در مورد امیر عباس فخر آور یک گزارش نسبتا مشروح پخش کرد.
در منزل امیر عباس فخر آور یکی از دوستانش در سال ۲۰۰۲ با دوربین صحنه هایی از او را ضبط کرده بود، که در آن این پسر شجاع و زیبا رو داشت وسایلش را جمع میکرد، تا برود و خودش را به زندان معرفی کند، و حکمی که برایش صادر کرده بودند را تحمل کنند( هشت سال زندان)
خلاصه که این خانم در ایران نتوانست سر نخ درستی در مورد زهرا کاظمی پیدا کند. به غیر از اینکه جند نفر از زندانیان سیاسی به او گفتند که در زندان شنیده اند که شخص مرتضوی دادستان انقلاب و عمومی در مرگ زهرا کاظمی دست داشته و اینکه قبل از مرگ در زندان به او تجاوز کرده اند!
این خبرنگار بعد به آلمان رفت و در آنجا با امیر فرشاد ابراهمی مصاحبه ای داشت.و بعد از آن در کشور هلند با یک نفر که خود را از مامورین رده بالای اطلاعاتی جمهوری اسلامی معرفی می‌کرد( و البته از ایران فرار کرده بود) به نام حمید رضا ذاکری مصاحبه ای داشت. البته خود خبرنگار می‌گفت که این شخص در آمریکا و اروپا توسط اف. بی. ای. و سازمانهای امنیتی اروپا محافظت می‌شود، تا مبادا توسط جمهوری اسلامی ترور بشود.
قیافه امیر فرشاد ابراهمی با کراوات و کت و شلوار بسیار خنده دار بود!
این آقای اطلاعاتی هم که صورتش را تار کرده بودند تا شناسایی نشود، ظاهرا آدم خوش تیپ و خوش لباسی بود.
هر دوی اینها گفتند که زهرا کاظمی در زندان توسط شخصی به نام جعفر مورد تجاوز قرار گرفته، و بعد توسط همین فرد به قتل رسیده است.هر دو نیز تاکید کردند که مرتضوی نیز در این جریان دخالت مستقیم داشته، ولی از آنجایی که او توسط رهبر حمایت میشود، کسی نتوانسته کاری بر علیه آنان انجام بدهد. و قرار است که پرونده قتل در آینده نزدیک در یک دادگاه موردرسیدگی قرار گیرد، و وکالت خانواده زهرا کاظمی را خانم شیرین عبادی بر عهده گرفته است.
اما خبرنگار معتقد بود که این دادگاه فرمایشی خواهد بود، و هیچوقت به پرونده زهرا کاظمی رسیدگی نخواهد شد. زیرا در صورت پیگیری پرونده، پای رهبر نیز به میان کشیده خواهد شد، و همین موضوع است که نخواهد گذاشت کسی بفهمد، زهرا کاظمی واقعا توسط چه کسی کشته شده است.

(0) comments
۱۳۸۲ اسفند ۵, سه‌شنبه




(0) comments
۱۳۸۲ اسفند ۳, یکشنبه

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]