سهراب مَنش

۱۳۸۲ مهر ۱۹, شنبه

ديشب براي اينکه خبر بردن جايزه صلح نوبل را از تلويزيون ايران بشنوم به منزل يکی از دوستان که کانالهای ايران را از طريق ماهواره دريافت ميکند رفتم.
ساعت ۱۹:۰۰ به وقت فعلی اینجا که ۲۱:۳۰ تهران می‌باشد پای اخبار نشستم. از خطبه های نماز جمعه شروع شد و تا انتهای خبر حتی اسمی از این موضوع نیاورد!!
حتما برای سیمای لاریجانی عراقی زاده افتخاری نیست که یک ایرانی( فارس. عجم) چنین جایزه‌ای را ببرد!
خبر منفجر شدن یک زن عرب(فلسطینی) تروریست که باعث کشته شدن حداقل پنج کودک و نوجوان شده است را بارها و بارها تکرار میکنند و گزارشگرشان در لبنان گزارش مخصوص تهیه میکند و پیغامهای تبریک سران رژیم را به این مناسبت پخش میکنند. اما خبری که در آن بوی صلح و انساندوستی می‌آید و تحسین دنیا را برانگیخته. هیچ جاذبه‌ای برای اینها ندارد.
چه باید بگویند این حرام لقمه ها؟
مثلا رئیس قوه قضائیه اطلاعیه بدهد و بگوید: خبر برنده شدن جایزه صلح نوبل توسط یکی از زندانیان سابق ما باعث خرسندی و افتخار این قوه شد!
رهبر بی‌آبروی رژیمی که بوی خون و نفرت و مرگ تمام وجودش را پر کرده، و مثل بقیه دیکتاتورها در آخرین سالهای حکومت خود، خودش را در حد یک خدا می‌داند چه چیزی برای گفتن دارد؟ چرا جایزه را به من ندادند و به او دادند؟
شاید هم با ید هاشمی رفسنجانی یک اطلاعیه صادر بکند، و در آن رسما به این موضوع اعتراض کند و بگوید این جایزه حق ایشان است! هشت سال در جهت نابودی بشر در ایران سنگ تمام گذاشتند و بعد جایزه اش را به یک زن ضعیفه و ناقص العقل می‌دهند؟
خانم شیرین عبادی: با اینکه من فقط اسم شما را از طریق رسانه ها و در جریان آن پرونده امیر فرشاد ابراهیمی شنیده‌ام، این افتخار بزرگ و بی نظیر در ایران را به شما و همه زنان و آزادی خواهان ایران تبریک میگویم

(0) comments
۱۳۸۲ مهر ۱۸, جمعه

شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل شده است! راستش من که از شنیدن این خبر خیلی تعجب کردم! نه اینکه این خانم کاره ای نیست، ولی یک آدمهای گردن کلفتی مثل پاپ ژان پل دوم از کاندیداهای امسال برای دریافت این جایزه بودند! من خودم فکر میکردم که پاپ را به خاطر مواضعی که بر علیه جنگ آمریکا و عراق گرفت انتخاب کنند.
به هر حال دمش گرم!
حالا اسم و رسم این جایزه به کنار. این خانم چیزی حدود یک میلیون دلار به علاوه مدال صلح دریافت خواهد کرد.(نوش جان!)


(0) comments
۱۳۸۲ مهر ۱۷, پنجشنبه

رضا نویسنده وبلاگ آخرین جرعه جام یک قطعه موسیقی از یک ساز را در وبلاگش گذاشته و نوشته اگر هر سازی متناضر یک حس باشد، آقا رضا امروز خیلی بالابان هست. من هر چی فکر کردم شکل ساز به ذهنم نرسید، ولی حالی که من در این ساز دیدم، یکجور آرامش تلخ بود! برای خودش هم نوشتم. اگر شما هم دوست دارید گوش کنید و بگوئید که من درست حس کردم یا نه؟

(0) comments

امروز داشتم کتاب قانون کشور هلند در مورد ازدواج را می خواندم.
قوانینی که مربوط می شود به ازدواج یک هلندی با یک نفر خارجی(هر کسی که پاسپورت هلند را داشته باشد، از نظر قانون هلندی به حساب می آید)
نوشته بود شخص در دو صورت اجازه ازدواج با یک خارجی را ندارد! اول؛ داشتن سوء پیشینه کیفری، و دوم؛ بیماری سل در داخل خاک هلند!
هر چی فکر میکنم این بیماری چه ربطی به ازدواج دارد چیزی به ذهنم نمی رسد! شاید هم این کلمه دارای چند معنی باشد و من فقط بیماری سل را می دانم! فکر میکنم این کتاب دیکشنری را من باید با خودم در قبر هم ببرم! ممکن هست نکیر و منکر( درست نوشتم؟) بخواهند سوال و جواب را به زبان هلندی بکنند، و خوب نفهمیدن حتی یک کلمه شاید موجب آن بشود که من را به جهنم بفرستند!
الان به ذهنم رسید که این نکیر و منکر به هلندی چی میشه؟ یک وقت اشتباه نگیرم من اینها را؟!

(0) comments
۱۳۸۲ مهر ۱۶, چهارشنبه

نصف کسانی که به اين وبلاگ سر می‌زنند وبلاگنويس هستند!
نصف يعنی بطور ميانگين ۲۰ نفر!
ولی در نوشته قبلی فقط دو نفر از اين وبلاگنويسها نظر دادند! اسم اينکار خيلی بيخيال بودن نيست به نظر شما؟
درسته که مردم خسته هستند و حوصله ندارند، ولی اگر بی‌تفاوتی در اين حد باشد که حوصله چند کلام نوشتن نيز وجود نداشته باشد. آنموقع ديگر نبايد منتظر معجزه‌ای بود تا وضعيت فرق بکند.
در دنيايی که هيچکس به فکر کسی نيست و به قول معرف دنيای باقالی به چند من هست. نبايد منتظر معجزه بود!
امروز بهتون ميگويند که چی ميتوانيد بنويسيد و اگر کسی اعتراضی نکند، حتما بهتون خواهند گفت که به چی حق دارید فکر کنید و به چه چيزي نه! اگر چند نفر هم این وسط مثل من زِر زِر بکنند، مثل آب خوردن سرشان را زیر آب خواهند کرد!
×××××××××××××××××××××××××××××××××
می روی و مژگانت، خون خلق و می ریزند!

(0) comments
۱۳۸۲ مهر ۱۵, سه‌شنبه

انجمن وبلاگنویسان، عورت جریحه دار شده ام القرای اسلام، و غیره
چند روز قبل در سایت ISNA يک خبر به نقل از آی-تی- ايران. نوشته بود.
انجمن وبلاگنويسان در شرف تاسيس است.
و از قول يک آدم مجهول به اسم محمد ملکی نوشته؛ این انجمن برای حمایت از وبلاگ نویسان تشکیل می شود!
آقای مجهول گفتند چون وبلاگها به صورت مجازی هستند، درست کردن اینکار یک کم مشکل هست. منتها ایشون از همین الان مطمئن هستند که اساسانامه انجمن به تصویب خواهد رسید!(یک چیزی تو مایه های حس هفتم!)
این آقای مجهول نگفتند برای مثال انجمن روزنامه نگاران و نویسندگان که پنجاه سال هست تو ایران تشکیل شده چه غلطی میتواند الان در سیستم ایران بکند، که انجمن وبلاگنویسان مجازی(!) بتوانند بکنند؟!
در انتهای خبر هم یک آدرس گذاشتند تا اگر مایل هستید بیشتر راجب این قضیه بدانید، فعلا به این وبلاگ مراجعه کنید، تا بعدا انجمن یک دامین برای خودش بخرد!( کلیک کنید ولی امیدوارم کنف نشوید!)
http://www.blogger82.persianblog.com/
همه این مزخرف گفتنهای این آقا( ملکی) و این چهار خط خبر فقط به این دلیل هست، که اگر دادستانی و یا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی خواست غلطی بر علیه وبلاگها بکند، یک مهر انجمن وبلاگ نویسان هم درست کرده‌اند که زیر آن بخشنامه بزنند، و بعد به اره و اوره نشان بدهند که عذر عرفی و شرعی هم نداشته نباشند!
اولین شرط عضویت در انجمن تابعیت ایران، و شرط دوم پایبند بودن به قانون اساسی جمهوری اسلامی هست. ( فک کنم تنها کسی که هنوز به قانون اساسی پایبند هست، هاشمی رفسنجانی است، نوه خمینی هم پاشد آمد اینطرف آب و گفت لعنت بر جمهوری اسلامی!)
افاضات من؛ من فکر می‌کردم این سیاه بازیهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دیگر افاقه نمی‌کند،(خوب که چی؟!) هیچی دیگه؛ همه مثل من فکر می‌کردند و می‌کنند! منتها ظاهرا دار و دسته داغ و درفش کُنها، هنوز خود را به خریت میزند!
پی نوشت؛ فکر کنم آقای ملکی فراموش کردند شرط اصلی را بگویند! منظورم این هست که کسانی که مایل به عضویت در انجمن هستند، باید یکی کپی از باسن کاملا تطهیر شده خود نیز به انجمن ارئه کنند. وگرنه ماموران انتظامی و اطلاعاتی مجاز هستند به هر صورتی که مایل بودند از باسن عضو متخلف استفاده کنند!
مثل افسانه نوروزی نباید بشود!
بعد از کلی عشق و حال و رفاقت این خانم عورت ام القرای اسلام را با تیزی جریحه دار کردند!

(0) comments
۱۳۸۲ مهر ۱۴, دوشنبه

زندگی رسم خوشایندی است..



عکس از سایت؛ افق

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]