سهراب مَنش

۱۳۸۲ مرداد ۱, چهارشنبه

فردا يا پس فردا براى چند روزى به بلژيك خواهم رفت. اين را نوشتم كه دوستان نگويند دوباره غيب شدى! از وضعيت كمنونى ام حسابى خسته هستم. هر روز سر كار و عصر كه برميگردى هيچ كسى منتظرت نيست! زندگى خيلى يكنواخت شده. حدود ساعت پنج ميرسم منزل. يك چايى ميگذارم . تلويزيون و كامپيوتر را روشن ميكنم و هر كدام كه موزيك بهترى پخش بكنند همان را ميگذارم باشد و يكى دو ساعتى را صرف پختن غذا و اين حرفها ميكنم و بعد تفريبا انتظار هست تا آخر شب و بعد خواب و دوباره صبح و روزى از نو!


زندگى هميشه و براى همه تكرار شدن هست و بس. ولى بعضى از اين تكرارها حكايت سريال بى مزه اى ميشود كه چون هيچ كار ديگرى ندارى بكنى به تماشايش مينشينى﴿مثل سريال پاورچين!﴾


حتما اولين فكرى كه به ذهنتون ميرسد اين است كه چرا ازدواج نميكنى؟ من خودم بهتر از هر كسى ديگر مى دانم كه مشكلم و تنهايى ام با ازدواج پر نخواهد شد. هر چند كه منكر اين نيستم كه بهتر از اين خواهد بود. ولى اسير كردن دختر مردم  و افسرده كردن او در اين مملكت گناهى است كه به پاى من نوشته خواهد شد! البته نه گناهى كه بخواهمبگويم حساب و كتابم با خدا بهم خواهد خورد! كه من از خدا هيچ وحشتى ندارم چون كارى برخلاف ميل او انجام نداده ام. احساس گناهى كه از آن سخن ميگويم مربوط ميشود به وجدان خودم.


از تكرار شدن هر روزه خودم خسته ام.

(0) comments
۱۳۸۲ تیر ۳۰, دوشنبه

دو نوشته


يكى از دلايلى كه وبلاگرا آپديت نميكنم اين است كه همين روزها بايد به بلژيك بروم و نميدانم   چند روز در آنجا خواهم ماند! براي همين ميترسم كه حرفي را شروع بكنم و باز نيمه كاره بماند و خوانندگان عزيز باز بهم فحش بدهند﴿!﴾


اول بنويسم كه تعداد بازديد كنندگان اين وبلاگ از حدود روزهاى ۱۸ تير به يك چهارم كاهش پيدا كرده است! مخصوصا تعداد بازدي كنندگان از ايران بسيار كم شده و من دليل آن را نميدانم. جسته و گريخته شنيدم كه وبلاگها را در ايران فيلتر كرده اند و شايد دليل اصلي آن همين باشد. همينجا ميخواستم به اطلاع دولت جاكش جمهوري اسلامي برسانم كه خاك بر سر شما كه وضعتان اينگونه شده كه از خوانده شدن چند وبلاگ نيمه سياسي هم وحشت داريد.خــــــــــــــاك بر فرق سرتان! اگر توانستيد يك حكومت را مثال بياوريد كه با سركوب و سانسور در تاريخ پابرجا مانده باشد! آنموقع ماها لبهامون را سرخاب مي ماليم و ميريم! شما بي پدر مادرهاي حرامزاده رفتني هستيد. هر چند كه باور آن برايتان بسيار سخت است!


موضوع متفرقه


حالا براي دست گرمى كه نه! براي چشم گرمى نوشته پائين را بخوانيد و حدس بزنيد ه نويسنده چند ساله است؟ و چه جنسيتى دارد؟


سلام به همگی اميد وارم حال همه شما عزيزان خوب باشه................
خيلی داغونم چون يگانه عشقم سعيد تصادف کرده و عملش کردند دکتر ها مي گن حالش خوبه ولی من اينطور فکر نميکنم مگر اينکه خودم ببينمش...........من ۱۰۰ ها کيلومتر ازش فاصله دارم من شمال هستم و سعيد شيراز (فکرشو بکنيد).......فقط ميخوام واسش دعا کنيد تا زودتر خوب بشه و بياد پيشم آخه هر ماه مياد و ۳-۲ روزی پيشم ميمونه و حالا که کمتر از يک هفته ديگه قرار بود بياد اين اتفاق واسش افتاده .
فقط خدايا کمکم کن تا آروم بگيرم ....دارم ديوونه ميشم........
خيلی داغونم......خيلی.....آخه اين همه آدم تو اين دنيا هستند چرا بايد سعيد تصادف کنه؟
خدايا فقط کمکش کن تا خوب بشه ...خواهش ميکنم .آخه من جز اون هيچکس رو ندارم ...ميفهمی؟..............
معلومه که نه .......همه مال تو هستند همه چيزايی که آفريدی مال تو هستند ولی من که مثل تو نيستم...تو فقط به من سعيد رو دادی و من به همين قانع هستم ...اونو از من نگير ...........
اگر گناه زياد کردم امشب گناهامو ببخش و خواسته ا م رو بر آورده کن.........ولی مینویسم ...امشب و هر شب واسه شما ها مینویسم

واسش دعا کنيد ........واسش دعا کنيد.....همين


خوب چى به نظرتون ميرسه؟ يك دختر ۲۲ ساله كه دوست پسرش تو شيراز تصادف كرده؟ متاسفم شما جواب را اشتباه داديد و امتيازى بهتون تعلق نميگره! اينها نوشته يك همجنس باز ايرانى پسر هست كه در ايران هست و دوست پسرش تصادف كرده! بصورت اتفاقى وبلاگش را ديدم و چند تا از نوشته هاش را خواندم. من اينجا عادت كردم كه به اينها گير ندهم و تنها كارى كه ميكنم اين است كه در زندگي خصوصى من جايى ندارند. ولي تاكنون چند تا همكار همجنس باز داشته ام. تو ايران هم بعضى از اينها را ديده بودم. ولي اينكه وبلاگ داشته باشند و اينجورى حرف ميزنند براى من كمى تعجب برانگيز بود. اگر دوست داشتيد اين آدرس وبلاگش هست. خودتان بخوانيد.

(0) comments

داره گريه‌ام در مياد! حدود بيست و پنچ خط تو اديتور بلاگر نوشتم و وقتي زدم پابلش همش پريد!
اين لعنتي چرا اينطوري ميكنه؟

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]