سهراب مَنش

۱۳۸۲ تیر ۱۳, جمعه

امروز براى صحبت كردن با يكنفر در ايران به تلفن موبايل اين بنده خدا كه در تهران زندگى مى كند زنگ زدم. از ساعت ۶:۲۵ دقيقه داشتم شماره ميگرفتم تا بالاخره نزديك ساعت هفت موفق شدم! از كيفيت صدا كه چه عرض كنم! انگار آن بنده خدا افتاده بود ته چاه و گوشى تلفن همراه بالاى چاه مانده بود! موقعى كه داشتم شماره ميگرفتم چون دستم عادت كرده كه براي گرفتن تهران ۰۰۹۸۲۱ را بگيريم. ۱۰ بار اين اشتباه را كردم! و به جاى گرفتن كد تلفن همراه، کد شهر تهران را میگرفتم و تازه آخرش یادم می افتاد که اشتباه کرده ام. فکر میکنم یکی دو بار هم به کره مریخ وصل شدم! یک صداهای عجیبی می آمد که برای یک لحظه احساس میکردی تو یک کشتی فضایی نشستی و داری با موجودات دیگر در این دنیا ارتباط زبانی برقرار میکنی! باور کنید دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم که اگر برای این بنده خدا نامه بنویسم کارم سریعتر را می افتد که یکباره شنیدم یکی از آن سر دنیا و از سر خیابان میرداماد گفت: الو! بعدش کلی دلم سوخت که چرا پرسیدم کجا هستی! شب جمعه حدود ساعت ۹:۳۰ شب سر خیابان میرداماد بودن چه لطفی داره والله!
داستانهای عاشقانه کهن: ویس و رامین
قسمت سوم و قسمت چهارم.

(0) comments
۱۳۸۲ تیر ۱۲, پنجشنبه

داستانهای عاشقانه کهن
ویس و رامین: قدیمی ترین داستان عاشقانه ایرانی.
قسمت اول و قسمت دوم

دختر چاه بهاری {استان سیستان و بلوچستان}

(0) comments
۱۳۸۲ تیر ۱۱, چهارشنبه

اگر در رابطه با سياست ميخواهيد حرف بزنيد از زيبايي چيزي نگوئيد!


چندي پيش حسين درخشان در يكي از نوشته هايش اشاره اى به نوشته يك نفر از نويسندگان سايت گويا به نام داريوش سجادى كرده بود و زير آن نوشته نيز نظرخواهي گذاشته بود تا نظرات وبلاگ نويسان را نيز در اين رابطه بداند. من نيز در اين نظر خواهى شركت كردم و نظر خودم را نسبت به اين نويسنده كه به نظر من يكى از مهره هاي وزارت اطلاعات و همينطور تشكيلات مافيايى هاشمى رفسنجانى ميباشد در آنجا به صورت مختصر و مفيد نوشتم. امروز در سايت گويا ديدم كه همين داريوش سجادى دوباره مقاله اي نوشته و در آن با مثال آوردن از نوشته هاي من و بعضى از نظر دهندگان ديگر سعى كرده اينطور وانمود كند كه تمام خشم جوانان از رژیم منحوس جمهورى اسلامى مربوط مى شود به كمبودهاى جنسى و در واقع اينگونه عصبانيتها فقط ريشه در زير شكم جوانان دارد و ديگر هيچ!


از آنجا كه سايت گويا در اين چند وقت اخير ثابت كرد كه به هيچ عنوان بيطرف نمى باشد، و بارها و بارها نوشته های بسیاری از کسانی را که مقاله ای برخلاف تمایلات سیاسی آن سایت نوشته بودند را به چاپ نرساند از جمله چند نوشته کوتاه از من که حتی حاضر به چاپ آن در قسمت از نگاه دیگران نیز نشد و حتی بعد از فرستادن چندین ایمیل و پرسیدن اینکه چرا این مقاله ها در سایت چاپ نمیشود نیز هیچگونه جوابی برای شخص من نفرستاد. بنابر همین میدانم که نوشتن جوابیه برای این آقا بی فایده است.زیرا سایت گویا آن را چاپ نخواهد کرد.﴿ به هرحال من یک لینک به سایت رضا پهلوی در وبلاگم داده ام که این خود بزرگترین دلیل برای سایت گویا است که نوشته من را چاپ نکند﴾


صحبت را در مورد این موضوع کوتاه میکنم و فقط به این بسنده میکنم که دست امثال داریوش سجادی خیلی وقت است که رو شده و به اصطلاح یک نیروی سوخته بیشتر نیست. بهترین دلیلی که میتوانم برای این مدعا بیاورم این است که همین آقا به پیروی از اربابش هاشمی رفسنجانی مشتی دانشجو و کارگر و مردم عادی معترض به جمهوری اسلامی را بچه سوسول و بچه ساواکی نامید! آقای داریوش سجادی شما دارید به سرعت از جامعه خود عقب می افتید! یا خود را با آنها هماهنگ کنید و یا دستتان را با نوشتن خسته نکنید. در آخر هم به شما میگویم سعی میکنم دفعه دیگر که خواستم عکسی از یک دختر ایرانی در وبلاگ بگذارم، از عکسهای فائزه هاشمی که در  جزیره کیش مشغول به قایقرانی و اسکی روی آب است استفاده کنم تا هم شما خوشتان بیاید، هم اربابتان هاشمی رفسنجانی و هم شاید دختر هاشمی بتواند به این وسیله بار دیگر کلاهی بزرگ بر سر مردم ایران بگذارد!


پاینده ایران.پاینده ایرانی.پاینده مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران

(0) comments

داستانهای کهن عاشقانه
حیف که این داستانها اینقدر کوتاه هستند. ولی به هرحال لذت غرق شدن در کلمات زیبا همیشه به وجود نمی آید.
من خودم از شنیدن این کلمات هیچ وقت سیر نخواهم شد.
لیلی و مجنون: قسمت آخر.
انقلابی برای مستضعفین
عکسی را که پائین این نوشته گذاشته ام به خوبی نمایانگر وضعیت مردم، و اختلاف طبقاتی وحشتناکی است که در ایران به وجود آمده! خوش به حال گردانندگان ام القرای اسلام که توانستند اینگونه به مستضعفین که وارث این انقلاب شوم بودند رسیدگی بکنند.خداوند از کسانی که باعث به وجود آمدن این وضعیت شدند نگذرد! میخواهد مردمی باشند که به اسم دریافت پول نفت مجانی به خیابانها ریختند. میخواهد قدرتهای بیگانه باشند که برای حفظ منافع خودشان ایران را اینگونه به خاک سیاه نشاندند.خدا لعنتتون کنه کلاه شمدی ها، خدا لعنتتون کنه انگلیسی ها، خدا لعنتت بکنه جیمی کارتر پوفیوز..

(0) comments
۱۳۸۲ تیر ۱۰, سه‌شنبه

نزدیک به دو ماهی است که من تصمیم دارم به کنسولگری سفارت ایران در شهر دن هاخ (لاهه) بروم و یک وکالت نامه برای خانواده ام بفرستم تا مشکل انحصار وراثت را حل بکنند. تو این چند سالی که من اینجا هستم یکبار به همین کنسولگری رفتم تا برای کاری دیگر به یک نفر وکالت بدهم. همان روز باید یکنفر را وکیل خودم میکردم که همیشه از طرف من اختیار داشته باشد هر کاری میخواهد بکند.اگر اشتباه نکنم وکالت تام الاختیار بهش میگویند. آن روز اینکار را نکردم و اینبار هم اینکار را نخواهم کرد. راستش به غیر از اینکه خوشم نمیاد به سفارت جمهوری اسلامی مراجعه کنم یک دلیل دیگر هم وجود داره که رفتن من را به تاخیر انداخته. و آن این است که با فروختن منزل پدری و زمین و کلبه ویلایی که در شهرستان هست، تقریبا تمام آن چیزهایی که من در زمان حیات پدر و مادرم با آنها دیده ام از بین خواهند رفت و این چیزی هست که من را اذیت میکند! ولی ظاهرا چاره ای نیست.من نه آنقدر در حال حاضر پول دارم که بخواهم اینها را نگه دارم و نه بیشتر از این میتوانم بقیه اعضا خانواده ( بقیه وارث ها) را معطل بکنم.
داستانهای عاشقانه
قسمت هفتم و قسمت هشتم. من تمام این ده قسمت داستان لیلی و مجنون را ضبط کردم و گذاشتم روی سی دی.از این به بعد تو ماشین هم میتوانم گوش بکنم. نرم اقزاری که سیاوش ( نویسنده وبلاگ سانسور هرگز) معرفی کرد، نرم افزار ساده و جالبی بود. ممنون آقا سیاوش.

(0) comments
۱۳۸۲ تیر ۸, یکشنبه

گزارش کوتاه
دیروز غروب رفته بودم منزل آقای داماد(!)
بهش کمک کنم تا دیش ماهواره را نصب کرد و بعد نشستم و شروع کردم به تنظیم کردن کانالها. از آنجا که من هم تجربه ای ندارم کار به درازا کشید و شب را آنجا ماندم تا بتوانم یکجوری این قضیه را حل کنم. خلاصه تا پنج صبح بیدار بودم و فقط توانستم این کانالها را پیدا بکنم. ایریب یک و دو، شبکه خبر، جام جم از آمریکا، آی پی اِن از آمریکا، و یک کانال دیگر که اسمش یادم رفته! من شنیده بودم که تعداد کانالهای فارسی در ماهواره حدود پانزده هست! ولی من بیشتر از این پیدا نکردم. اگر شما میدانید چه کانالی را نتوانستم پیدا کنم تو نظرخواهی بنویسید لطفا.
بعد از پیدا کردن این کانالها تا ساعت هفت صبح تماشا کردم و بعد خوابیدم تا ساعت دوازده. بعدالظهر از پیش آقا داماد آمدم و کارهای منزل را انجام دادم.
داستانهاه عاشقانه کهن
قسمت پنجم و قسمت ششم.
فهیمه
کسانی که پارسال هم با این وبلاگ همراه بودند فهیمه خانم را به یاد دارند .پارسال همین روز فهیمه خانم اینجا شروع به نوشتن کرد. یادش بخیر و زندگیش پر از شادی.

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]