سهراب مَنش

۱۳۸۲ اردیبهشت ۵, جمعه

عاشقی،سوز غم عشق نهفت
رنجها برد،سخن هيچ نگفت
روز و شب خواب به چشمش نرسيد
بسكه او در پی معشوق دويد
آتش عشق زمين گيرش كرد
تب سراغش آمد
طاقت و صبر دگر از كف داد
چونكه معشوق حكايت بشنيد
تنش از غم لرزيد
نگران،غم زده،افسرده خيال
نزد او آمد و تيمارش شد
مدتی شد سپري
تب آن عشق به معشوق رسيد
او به جان سوز و تب عشق خريد
هر دو هم درد شدند
عاشق اين حال چو ديد
زين شرر مجنون شد
درد او افزون شد
چونكه دلسوزي ديد ،چونكه غمخواري يافت
سر به دامان چنين يار نهاد
تا دگر درد فراقي نچشد
اين حكايت گفتم
تا كه آگاه شوی
بهر آن يار بمير،به غمت تب بكند(به غمت تب بكند)

(0) comments

راستش من منتظر بودم که اين روزها سرويسهای اطلاعاتی آمريکا و انگليس يک ناز شصت نشان بدهند، و امروز با اعلام اینکه طارق عزیز را گرفته‌اند یک چیزی تو همان مایه‌ها که من فکر می‌کردم شد!
منتها من منتظر کله گنده‌تر از این بودم!! هنوز هم فکر می‌کنم که همین روزها این خبر را پخش بکنند که حداقل یکی از پسرهای صدام(به احتمال زیاد عُدی پسر بزرگتر!) را دستگیر کرده‌اند! فکر میکنم این خبر را در عرض کمتر از یک هفته بشنویم!
به هرحال طارق عزیز هم به نظر من با اینکه ظاهرا کاره‌ای بود در رژیم صدام حسین،ولی خیلی از این کله گنده تر هم در آن رژیم وجود دارد که فعلا جزء این یازده نفر افراد دستگیر شده نیستند.به هرحال ببینیم پیش بینی من درست در می‌آید یا نه؟!
امروز جمعه است و اگر حرف من بخواهد درست در بیاید،باید در اوایل هفته آینده،حدوداً روزهای سه شنبه و یا چهار شنبه، خبر دستگیری صدام و یا یکی از پسرهای او را بشنویم!

(0) comments
۱۳۸۲ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

پيشرفت!
خوب من يک قدم ديگر در ارائه سرويس و خدمات بعد از خواندن! در اختيار خوانندگان اين و وبلاگ و بقيه کسانی که مسيرشان به اين وبلاگ می‌افتد به جلو گذاشتم(!!)
يک اطاق گفتگوی صوتی[voice chat] اين بغل وبلاگ گذاشتم تا هر کی عشقش کشيد که از اين طريق با کسی صحبت بکند، بتواند بدون دنگ و فنگ زیاد این کار را انجام بدهد!
سمت راست وبلاگ زیر لوگوی وبلاگ خودم یک لوگوی دیگر گذاشته ام و روی این لوگو به زبان انگلیسی نوشته شده:Voice CHAT که با کلیک کردن بر روی آن یک صفحه جدید برایتان باز خواهد شد و آنجا هم امکان گفتگوی صوتی وجود دارد و هم امکان گفتگو به صورت نوشتاری.هر کسی طالب بود یک امتحانی بکنه و ببیند چطور است!
توضیح: چون این سرویس به تازگی راه افتاده در بعضی از ساعات ارتباط برقرار نمی‌شود و ممکن است که پیغامی به شما نشان دهد مبنی بر اینکه نمیتواند به سرور وصل شود. مسئول این سیستم قول داده که این مشکل به زودی حل خواهد شد.

(0) comments
۱۳۸۲ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

معجزه در قرن بيست و يک
به نظر من معجزه فقط اين نيست که پيامبری عصايش را به زمين بزند و عصا تبديل به مار شود، و يا آن ديگری از درون آتش رد شود بدون اينکه آسيبی ببيند و يا کسی بتواند مُرده‌ای را زنده نماید.
خیلی از اتفاقات دیگر در این دنیا معجزه است و باید آن را باور کرد! آخرین معجزه در قرن بیست و یکم به نظر من در همین چند هفته اخیر اتفاق افتاد! و آن این بود که رژیم مخوف صدام که ۳۰ سال مردم عراق را در زندان بزرگی به نام عراق زندانی کرده بود، توسط نیروهای متحدین با این سرعت و با این تلفات بسیار بسیار کم به زیر کشیده شد و از صحنه روزگار محو شد.
35 سال مردم شیعه عراق این حق را نداشتند که پیاده و سواره و به صورت گسترده مراسم دینی خود را برگزار نمایند،و امروز بعد از گذشت این مدت طولانی آزادانه به مراسم سوگواری می‌روند و هر چه دلشان می‌خواهد برای امام حسین انجام می‌دهند.
جلو هتل فلسطین در قلب بغداد جمع می‌شوند و شعار می‌دهند که چه کسی را می‌خواهند و چه کسی را برای حکومت نمی‌خواهند، و شب با خیال راحت سر بر زمین می‌گذارند و می‌دانند که هیچ مامور امنیتی نصفه شب به خانه‌شان نخواهد ریخت و به خاطر آزادی بیان محاکمه و دستگیر و شکنجه نمی‌شوند.
بعضی از فرصت طلبان عراقی خواستار جمهوری اسلامی در کشور عراق شده‌اند، و این چیزی نیست که در عراق با وجود سه قوم متفاوت ممکن باشد! و حتما در دوره‌ای کوتاه و بعد از اینکه در تلویزیون خود ببینند که چه بر سر مردم ایران و چه بر سر دین اسلام بعد از استقرار جمهوری‌ اسلامی آمد!همین گروه معدود که به وضوح سرشان در آخور جمهوری اسلامی است نیز از تشکیل حکومت اسلامی منصرف خواهند شد.
امروز در اخبار بود که: باقر حکیم در هنگام خداحافظی با بعضی از سفیران خارجی در ایران،گفته است: ما به طور مستقیم خواهان یک جمهوری اسلامی برای عراق نیستیم!!(خوش به حال جمهوری اسلامی که 23 سال پول ریخت تو شکم این آدم و ده ها هزار نفر امثال این آدم به امید اینکه در آینده عراق نقشی داشته باشد!!)
باز هم تاکید می‌کنم که برچیده شدن حکومت صدام فقط و فقط معجزه بود، مخصوصا برای مردم عراق.
حالا با رفتن صدام و آزاد شدن عراق شاید سال دیگر تابستان بتوانم به قولی که به دوستان کشته شده‌ام در جنگ دادم عمل کنم و به زیارت کربلا بروم! من و چندین نفر از بچه‌ها تو منطقه عهد کردیم که هر کسی زنده ماند، بعد از سقوط رژیم عراق به کربلا برویم و هر کدام از ما به یاد کسانی که با ما هم عهد شدند و نتوانستند به این روز برسند باشیم.

(0) comments
۱۳۸۲ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

يک خانم ايرانی مقيم کشور آلمان تازگيها شروع کرده به وبلاگ نوشتن.
من چند بار بهش سر زدم و مطالبش را خواندم،البته نه به صورت کامل.
لحن نوشته‌هاش من را به ياد وبلاگ اسب آتش می‌اندازه که خیلی روان و پر انرژی می‌نوشت،ولی خیلی زود به خاطر مسائل ناموسی(!) مجبور شد که از نوشتن منصرف بشود!
به هرحال اگر مایل بودید به وبلاگ این خانم به نام غربتستان سر بزنید.شاید به نظر شما هم جالب بیاد این وبلاگ!

(0) comments

دست به مال مَردُم زدن ممنوع!
روزنامه اعتماد یک عکس در صفحه اول خود چاپ کرده، و باز برای امثال من که زیاد منورالفکر نیستیم سوالی مطرح شده.
من در این چند ماه اخیر مشغول به گرفتن گواهینامه رانندگی(پایه یک به قول قدیمی‌ها!) بودم،و خوب باید آئین نامه را دوباره امتحان می‌دادم.
حرف را کوتاه کنم،من هر چی فکرکردم و به کتابها نگاه کردم نتوانستم بفهمم این علامت که به احتمال زیاد بر روی یکی از واگن‌های مترو تهران چسبانده شده به چه معنی میباشد؟! حدس اول این است که خواسته‌اند به این ترتیب مراعات شئونات اسلامی! را در ام‌القرای اسلام(!!) ‌بکنند،ولی من هر چی قران و نهج البلاغه و مفاتیح و غیره را نگاه کردم نتوانستم حدیث و یا روایتی راجب به مترو و یا این علامت را در آنها پیدا بکنم! و برای همین حدسهایی که به نظرم می‌رسد را اينجا می‌نويسم!يادم هست آن اوايل که اتوبوسهای دوطبقه تهران را زنانه و مردانه کرده بودند،داخل اتوبوسها شبيه جوک شده بود،و آقاهه برای اینکه زنش را صدا بکند باید کلی صدا می‌کرد تا خانم والده بچه‌ها تو طبقه دوم اتوبوس بشنود و پائين بيايد!اتوبوسهاي يک طبقه که ديگه واويلا بود با آن ميله‌های مسخره که آدم فکر می‌کرد مردم را تو قفس کرده‌اند!شايد طرح خوبی بود،ولی چون اجباری بود و هست به لعنت خدا هم نمی‌ارزد!
توضیح بدهم که من در تهران مترو ندیده‌ام و حدس میزنم که اینجا باید مترو تهران باشد! (مترو چی شیه؟!)



حدسهایی که من در رابطه با این علامت می‌زنم!
دست داشتن ممنوع!
پنجه دست داشتن ممنوع!
دست زدن ممنوع!
ورود با دست،به این واگن ممنوع!
ورود آدمهای دست‌دار ممنوع!
دست به شيشه زدن ممنوع!
دست کش دست کردن ممنوع!
دست کش سياه اکيداً ممنوع!
با دست کش سياه دست به شيشه زدن ممنوع!
با دست دستگيره در را گرفتن ممنوع!
با دست در را باز کردن ممنوع!
دست نزن آقا جون!
مرتيکه دست درازی نکن!
دست به مال مردم زدن ممنوع!
با دست کش به مال مردم دست زدن ممنوع!
مگه خودت ناموس نداری؟!
ورود آدمهای بدون بچه ممنوع!
خروج بچه‌ها از اين واگن ممنوع!
ورود بچه‌بازها ممنوع!
انگشت کردن ممنوع!
ورود آقايان لاشی ممنوع!
واگن مخصوص مرغها، ورود خروس ممنوع!
زن ممنوع!
زن بودن ممنوع!
عطر خوش زن ممنوع!
به زن مردم دست نزن آقاجون!
ورود آقايان بی‌ناموس ممنوع!
ورود آقایان بی‌ناموس و با ناموس ممنوع!
به ناموس ربطی نداره آقایون،کلاً ورود ممنوع!
مرتيکه بی‌ناموس مگه بايد حتما تابلو باشه که معلوم بشه ممنوع!
دست مردان ممنوع!
دست مالی در خيابان و تاکسی خيالی نيست، ولی تو واگن اسلامی ممنوع!
و...
منبع عکس: روزنامه اعتماد.

(0) comments
۱۳۸۲ اردیبهشت ۱, دوشنبه

بازداشت سينا مطلبی
دیروز یک شنبه در خبرها خواندم سینا مطلبی نویسنده وبلاگ وبگرد را بازداشت کرده‌اند.راستش از خواندن این خبر به شدت تعجب کردم زیرا: اگر بخواهید خبرنگار را با کبریت تبریز(از نوع بی‌خطرش!) مقایسه کنید،سینا مطلبی نمونه واضخ این مقایسه است! البته حق هم دارد! نمی‌خواهد قهرمان بشود، میخواهد درکنار همسر و فرزندش زندگی بکند و گاهی نیز مطلبی بنویسد.و زندگی بکند،به جای اینکه در زندانهای جمهوری اسلامی بپوسد و از بین برود.
وبلاگ وبگرد را اگر الان کلیک بکنید صفحه خالی است،ولی من فکر می‌کنم که این نوشته در وبلاگ خشم حاج‌آقا لاریجانی را برانگیخته و به دستگاه موازای در قوه قضائیه گفته که یک گوشمالی به این آقا بدهند.خبر احضار شدنش را هم در این یادداشت در وبلاگش نوشته است!
من مطمئن هستم که بازداشت سینا بیشتر از ۴۸ ساعت طول نخواهد کشید،و آزاد خواهد شد.هر چند که بازداشتش و احضارش از نظر من کاری بسیار بچه‌گانه و کوته بینانه از طرف قوه قضائیه رژیم می‌باشد.
خلاصه اگر به حرف من هست. بنده محکوم میکنم و خواستار آزادی فوری این‌ آقا هستم.


عکس:سنا مطلبی از سایت گویا
اگر مایل هستید طومار آزاد کردن سینا مطلبی را امضاء بکنید برو روی لوگوی زیر کلیک کنید.


(0) comments

امروز(دیروز) در اوج بيکاری و بی‌حوصلگی به یکی از سایت‌های ایرانی سر زدم.(خوب به ما چه؟!)
یک قسمت تو این سایت بود به نام صورت، و هر کسی که از خودش و قیافه‌اش متشکر هست،می‌تواند عکس خود را آنجا بگذارد تا مردم بهش نمره و یا امتیاز بدهند! خوب من هم طبق معمول هر آقا پسری اول رفتم سراغ عکس دخترها و یک کم "مرغهای همسایه" را سُوکیدم! بعد رفتم سراغ عکس آقایان و کسانی که عکس ازدواجشون را آنجا گذاشته بودند،یک چندتایی از اینها را انتخاب کردم که اینجا بگذارم و نظرم را راجبشون بگویم.
ماووس را روی عکس نگهدارید تا نظر من را راجب عکسها بخوانید.
تذکر: از دوستانی که ناراحتی قلبی دارند و یا از دیدن تصاویر و صحبتهای دنباله دار ناراحت می‌شوند درخواست میکنم که این عکسها را نبینند و نظرات را نخوانند!

وقتی بچه‌ محل‌ها آدم را سر کار میگذارند و به یک جواد میگویند که اینجوری خیلی خوش‌تیپ شدی و این کراوات خیلی بهت میاد و طرف بیچاره هم باور میکند!امان از دست بچه‌ محل‌های نالوتی


همه چیز از یک پُک زدن به یک سیگاری شروع شد! بعدش رفیق بد و ذغال خوب بود که آمدند سراغ آقا محسن! و از شانس بد این بنده خدا، تو یک سمساری یک گیتار دست دوم هم پیدا شد و آقا محسن آنرا خرید،از یک پُک رسید به یک سیگاری و یک مثقال، و کار به جایی رسید که می‌بینید! آقا محسن باور کرد که فریدون فروغی هست و اسم خودش را گذاشت:محسن آتش! آقا محسن هنوز هم روزی هفت هشت تا سیگاری میکشه و روزی یک مثقال تریاک را هم می‌زنه که دستش موقع گیتار زدن نلرزد و یک وقت نُت اشتباه نگیره!


هر کسی که هنوز مدعی هست پول تو انتخاب کردن تاثیر نداره،باید یک نگاه عمیق به این عکس بندازه!خدایا چی می‌شد اگر به من هم یک کم قیافه می‌دادی تا به کمک آن دخترهای پولدار فامیل را شکار کنم؟ چیزی از دنیا کم می‌شد؟ نه والله! حالا قیافه طرف که مهم نیست،مهم این هست که پدر زن آدم پولدار باشه و بتواند از این کت شلوارهای خوشگل برای آدم بخره! اگر قیافه دختره هم کمی مشکل داره و یا چند سالی بزرگتر از خود آدم باشه،زحمتش این هست که یک کم بیشتر باباجون! را تیغ بزند،و بتواند یک چند تا جراح پلاستیک خوب پیدا بکند! خدایا ما که بخیل نیستیم! ولی خوب تو هم بخیل نباش و به ما هم بده(لطفا!)

منبع عکسها: از این سایت.

(0) comments
۱۳۸۲ فروردین ۳۱, یکشنبه

پدر عشق بسوزه!
گل سرخ و سفيد و ارغوانی~~~فراموشم نکن تا ميتوانی
نمک در نمکدان شوری نداره،،،، دل من طاقت دوری نداره.
ای گُل ریشه،ریشه×× دوستت دارم همیشه.

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]