سهراب مَنش

۱۳۸۱ مهر ۲۷, شنبه

اگر درست کار بکنه! شما باید یک موزیک رو بشنوید الان!
ممکن هست یک کم طول بکشه تا Load بشود، ولی منظورم این هست،که همین موزیکها من رو چندین سال پیش دراز گوش کرد.عجب روزگاری بود آن روزها.الان که به آن روزها فکر میکنم،به نظرم میاد قلبم زلال بود و روان، صداش میاد؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دو روز بعد:موزیک از روی وبلاگ برداشته شد.

(0) comments

درس دوم از کلاس عشق: هیچ چیز برای شما و معشوق قدغن نیست واحتیاج به اجازه گرفتن نیست!

(0) comments
۱۳۸۱ مهر ۲۶, جمعه

اگر شجاع نیستی عاشق نشو!

(0) comments
۱۳۸۱ مهر ۲۵, پنجشنبه

قشنگ یعنی تعریف عاشقانه اشکال
این عکس به نظر من زیبا آمد، و حالا که تو سایت sharemation به این خوبی و راحتی عکسها را میشود آپلود کرد و بدون هیچ مشکلی هم تو وبلاگ میماند، تصمیم گرفتم که اینجا هم این عکس را بگذارم، اگر شما هم مایل هستی عکس آپلود کنید در یک فضای مجانی(فعلا!) من این سایت را شدیدا پیشنهاد میکنم، هم اسم نویسی در آن خیلی راحت هست، و هم نسبت به سایتهای مجانی دیگه که 1000 تا آگهی میگذارند تو صفحه تا یک عکس رو آپلود کنی و در نهایت تو وبلاگ هم مشکل داری باهاش.این سایت حرف نداره، نه آگهی توش هست و نه زیاد ایمیل میفرستند،
در مورد نگاه کردن به این مدل نقاشیها که کمی از بدن یک زن رو نشان میدهند، به نظر من نگاه کردن هر یک دونه از این عکسها ثوابش برابر هست با اینکه: مدت 1 سال بنشینی و به تلویزیون ایران نگاه کنی! حداقل این عکسها برای من باعث نمیشه که از حجاب متنفر بشوم، ولی دیدن زنهایی که تو تلویزیون ایران آن حجابهای مسخره را دارند! من را از هر چی حجاب و آدمهایی که به خاطر نون به نرخ روز خوردن روسری سر میکنند و یا با چادر می نشینند و اخبار میگویند! متنفر میکند،ببینید و لذت ببرید از هنر آفرینش و البته به آدمهای واقعی اگر خواستید نگاه بکنید یادتون باشه که خود آن آدم اول راضی باشه از اینکه اینطور دیده میشود،
یادمون باشه که نگاه هیز و بد برای هر زن و مردی چندش آور هست،ولی نگاهی که با رضایت هر دو طرف باشه لذت بخش هست و شیرین.
عکس رو هم تقدیم میکنم به کسانی که دوستشون دارم و با دیدنشون شاد میشوم.
نقاش این عکس ساده و زیبا یک افغانی هست که من اسمش رو به خاطر نمیاورم.

(0) comments
۱۳۸۱ مهر ۲۴, چهارشنبه

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر..

شکر لب گشت،عطر افشان زء مویش
زء چشم تر،گلاب افشان زء رویش
بداد از لب می اندوه سوزش
که گویی جان به لب آورد تنورش...


چند کلامی از این قسمت داستان: شیرین از عشق پاک و خالی از هوسش سخن میگوید، و از سویی هوس بازی و هوس پیشگی مردان را ملامت میکند.
به فرهاد یادآور میشود که از هیچ چیز به اندازه تهمت ناپاک دامنی وحشت ندارد و معتقد است این همکناری باری از تهمت بر دوش هر دو آنها میگذارد،
و برای همین میخواهد که این راز بین خودشان بماند، اما از قدیم گفته اند که:رازی کز دو بیرون شد، ثمر شد!
اگر فرصت دارید گوش بدهید به این داستان زیبای عاشقانه.
داستانهای عاشقانه کهن فارسی:شیرین و فرهاد از وحشی بافقی.

(0) comments
۱۳۸۱ مهر ۲۳, سه‌شنبه

خبر:سميه پس از عمل جراحی در ايران و تغير جنسيت! اسم حسين را برای خود انتخاب کرد!
ادامه خبر: اين پسر(دختر سابق!) که ديپلم خود را چند وقت پيش از دبيرستان دخترانه گرفته بود پس از عمل جراحی اسم حسين را برای خود انتخاب کرد، دکتر جراح به حسین(سمیه سابق!) گفت که میتواند ازدواج کند و تشکیل خانواده!! بدهد.
حالا نظر آگاهان! را در مورد این خبر بخوانید.
آگاهان مرد:میشه بگی چی توی مردانگی دیدی که تغیر دادی خودت رو؟
آگاهان زن:چمی دونم والله! چی بگم والله!
آگاهان فمینیست:همینه دیگه! از بس زن را تو جامعه تحقیر میکنید! آخرش همین میشه.
آگاهان هیز!:میشه به ما هم بگی تو حموم عمومی چی دیدی؟
آگاهان هیچکاره:به کدوم خری تو این دنیا به راحتی زن میدهند که حالا دکتر به این گفته ازدواج کن!؟
آگاهان بیکار:نظرتون راجب زن و مونث چی هست الان؟،و مردها رو چطور میبینید؟!
آگاهان پرکار:داداش! دست ما رو هم بگیر!
آگاهان فرصت طلب: شماره تلفن همکلاسیهای سابقت رو به ما هم میدی؟
آگاهان.. همینطوری دارند نظر میدهند،خودتون بقیه اش رو اضافه کنید.
اما یکی از کارشناسان به خبرنگار ما اعلام کرد: حسین (سمیه سابق) قرار هست بعد از مرخص شدن از بیمارستان، به مشهد مشرف بشوند، و از آن به بعد مردم باید ایشان را "مشد حسین آقا" صدا بکنند.همین کارشناس گفت این اسم که ایشان انتخاب کرده حق کپی رایت! داره.ولی چی تو ایران مراعات میشه که این دومیش باشه؟!
انتهای پیام.


(0) comments
۱۳۸۱ مهر ۲۲, دوشنبه

قابل توجه کسانی که به این عجایبی که تو مصر هست علاقه دارند.
به کسانی که مدعی طراحی و آرشیتکت هستندو یا علاقه دارند به این کارها شدیدا توصیه میکنم که این سایت رو از دست ندهید! سایتی هم که ساختند مثل خود این مکان عجیب است!
مواظب باشید موقع گشت زدن تو سایت سوسگ نشوید!حتما KV 14 را تو این سایت ببینید،یکی از زیبایهاش این هست که هنر معماری را در کنار هنر عکاسی می بینید.
برای ورود روی عکس پائین کلیک کنید،
توصیه:اگر مثل من خیلی عشق اینها رو دارید،حتما چند بسته دستمال کاغذی بگذارید بغل کامپیوتر تا آب لب و لوچه را بتونید باهاش پاک کنید!

(0) comments
۱۳۸۱ مهر ۲۱, یکشنبه

گزارش ۲۴ ساعت گذشته
فکر میکنم که از این به بعد هر شنبه شب یک گزارش ۲۴ ساعته از کارهایی که کردم بنویسم!
روزهای تعطیل را من اصلا نمیفهمم چطور تمام میشود! شب فکر میکنم به روزی که گذراندم و تقریبا هیچ چیزی توش پیدا نمیکنم!
الان ساعت ۲:۳۶ دقیقه نیمه شب هست،دارم شام! می پزم،این گشاد بودن من تو آشپزی آخر کار دست من میدهد،آنقدر پیتزا و همبرگز خوردم،روی ژنهای بدنم تاثیر گذاشته !(دارم گرد میشوم!:)
غذا که میپزم، سعی میکنم که کلی احساس آشپزی! بهم دست بده، نمیدانم که چطوری هم باید این حس رو پیدا بکنم،سعی میکنم کارهای مادرم رو انجام بدهم! وقتی دارم آشپزی میکنم سعی میکنم یکی از ترانه هایی که مادرم رو میخواند،(هنگام آشپزی!) را بخوانم، ولی خوب یادم نمیامد که چی میخواند! فکر میکنم خودش هم نمیدانست این بنده ناز خداوند،
یک چیزی تو این مایه ها:دوستت دارم میدونی! این کاره دله،گناه من نیست...
روزهای عزاداری هم معمولا یک روضه ای که یکجا شنیده بود رو میخواند،
اما باز این غذا پخته نمیشود! الان خدا را شکر فقط باید دم بکشه(لوبیا پلو!)
اما روز رو چطوری گذراندم خودم هم نمیدانم،دیشب که تقریبا دم صبح(ساعت۶:۳۰) خوابیدم،تا نزدیک ظهر هم خواب بودم،بعدالظهر هم رفتم خرید کردم،و برگشتم،
این کتابی که برای دیپلم شوفری! رو گرفتم نگاه کردم، ۳۵۰ صفحه A4 هست، من هم هيچي ازش نميفهمم! فقط ميدونم که براي همين کتاب و هشت جلسه کلاس! ۴۵۰ يورو پول دادم(خر که شاخ و دم نباید داشته باشه حتما!)
سر شب نشستم و یک چند تا وبلاگ خواندم! بقیه اش را هم خودم نمیدانم!
الان دارم به عصر جمعه با شما گوش میدهم! غذا دیگه باید دم کشیده باشه، شام رو بخورم(یا صبحانه را!) و بعدش ببینم خدا چی میخواد، کلا که به بطالت میگذره این روزهای تعطیل،
خدایا من رو از دست خودم نجات بده.الهی آمین!

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]