سهراب مَنش

۱۳۸۱ شهریور ۹, شنبه

آرزومندترين و زيباترين چيزها در زندگی ،
کشف انسانی ديگر است،که با او،خوشبختی معنی يابد،
و اين رابطه در گذران سالها ،ژرفايی پر شکوه يابد...
آن زمان است که می توان براحتی زبان گشود و زيباترين کلمات را گفت:
بيا از عشق بگوييم،
بيا از خودمان بگوييم،
بيا از اطمينان بگوييم،
بيا از زندگی بگوييم،
تو تنها رويای منی،تو مرا بال و پر دادی تا به آسمان چنگ زنم و ستاره خوشبختی ام را که منجمد شده است ،با دستهایم گرما دهم و نظاره گر زيبايی آب شدن يخها باشم.......
چنين کشفی دم افزون و درونی عمری دوام دارد.پس با آرزوی سودايی و اصرار بدست نمی آِيد!!!

(0) comments

امشب داشتم وبلاگ خاطرات مُشبک را میخواندم، یک چیزی رو کشف کردم که نمیدونم باید اینجا بنویسم یا نه!؟
علی پیروز(نویسنده وبلاگ) تولدش بوده و با یک سری از دوستان وبلاگ نویس رفته بودند بیرون و خلاصه چند بار براش جشن تولد گرفتند،
وقتی داشتم این وبلاگ رو میخواندم، یادم افتاد که من هیچوقت یک همچین مراسمی تو زندگیم نداشتم!
یعنی من اصلا یادم نمیاد که روز تولدم بوده باشه و من یکجا بشینم و یک کیک بیاورند جلوم و من شمعها رو فوت کنم و از این حرفها!
البته تو چندین جشن تولد بودم و کادو دادم ،
یکجورهایی یک جوری شدم!!
۳۴ سال از عمر من گذشته و هنوز یک جشن تولد برای خودم نگرفتم! (مگر خود آدم این مراسم رو میگیره؟)
اینکه این مراسم برگزار بشود زیاد نباید مهم باشد،ولی حتما! خاطرات خوشی برای آدم خواهد ماند که من این خاطرات رو ندارم..
کسی هست که وضعیت مشابه من را داشته باشد؟ اگر هست لطفا تو نظرخواهی بنویسید.

(0) comments

ز مثل زیبا



(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۸, جمعه

روز مادر هم گذشت ،
اگر ایران بودم حتما به مادرم تبریک میگفتم ،هر چند که از همین راه دور هم بهترین آرزوها رو براش دارم ، من زیاد تو خانواده ام نبودم و بعضی وقتها احساس میکنم که خیلی از احساسها که مردم عادی دارند را من ندارم ، از جمله وابسته بودن به خانواده ،
به غیر از پدرم که خیلی بهش وابسته بودم (مخصوصا سالهای آخر عمرش) نسبت به بقیه خانواده آن احساسی رو ندارم که باید داشته باشم.
دلیلش رو میدونم و خیلی ساده هست، من از ۱۶ سالگی از خانه زدم بیرون و الان نزدیک به همان ۱۶ سال هست که تقریبا تنها زندگی میکنم ،
خیلی از چیزهای معمولی رو تو زندگیم تجربه نکردم و اگر مثلا راجبش میدانم ،فقط به این دلیل هست که از دیگران شنیدم ،و چون نمیدونستم سعی کردم با دقت گوش کنم و یاد بگیرم،
هر چند که یاد گرفتنش زیاد فایده ای نداره و باید باشی و با وجودت تجربه کنی،
به هر حال هر کسی یک قسمتی داره و فسمت من هم این بود! و صد البته خودم هم بی تاثیر نبودم در قسمتی که داشتم،
علی شریعتی میگوید :خدایا تو به من چگونه زیستن را بیاموز ،من خودم چگونه مردن را خواهم آموخت.
اما من میگویم:خدایا اون چیزهایی که لازم دارم رو بهم بده،صحبت از مُردن هم فعلا نکن!
از فردا شروع میکنم به نوشتن چند تا خاطره از دوران جنگ، البته راجب بچه هایی خواهم نوشت که در هنگام شهادتشان در کنارشان بودم،
کمی از اخلاقیاتشان خواهم نوشت و نحوه کشته شدنشان در جنگ ، اینکه چند روز بنویسم را نمیدانم ،ولی سعی میکنم که حداقل راجب پنج نفر(در پنج روز) بنویسم،این پنج نفر کسانی هستند که کشته شدنشان بدجور دل من را به درد آورد و با اینکه شاهد کشته شدن بسیاری از بچه ها بودم، ولی این پنج نفر یک اثر بخصوصی بر روی من داشتند،
فهیمه خانم هم کامپیوترش خراب شده و متاسفانه نمیتواند زیاد بنویسد، و چون نمیتواند ایمیل هایش را چک کند لطفا تا برنگشته برایشان ایمیل نفرستید، تماس خود من هم با فهیمه از طریق ایمیل میباشد و من هم به ایشان دسترسی ندارم،
پس قرارمون از فردا با خاطراتی از جنگ

(0) comments

هر گام شروع سفر است و هر سفر همپا و همسفر می خواهد.
تنها سفر کردن تجربه ای است بس سنگين ،هر چند که کوتاه باشد.
تنها سفر کردن---اما عادت همه آدمها شده است.
تنها سفر کرده ها روی جزايری پراکنده در اقيانوس آرامندو چه زيباست ،دل بستن آنها به نيلوفرهای آبی و پروانه هایی که در طلب قرار گاه خود ،گلبرگ را میابند.

(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۷, پنجشنبه

به مناسبت روز مادر(امروز روز مادر هست یا روز زن؟)
پشت در رو ننداختی ننه...
میگم نکنه عمدا ننداختی!
دسته گل به آب ندی ننه...!

(0) comments

روز مادر رو به همه فرزندان گرامی تبریک میگویم!
چون احتمالا هیچ مادری نمیاد این صفحه را بخواند،من به شما گفتم،شما هم به مادرتون بگید.
باشه؟باشه
ای شیره جانت زِ من،چادر نیانداز بر سرم

(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۶, چهارشنبه

عرض شود که انگار تئوریهای من همچین واسمه ای هم نیست!!
من چند روز پیش نوشتم که آمریکا به زودی (با تمام شدن فصل تابستان) شمارش معکوس برای حمله به کشور عراق را شروع خواهد کرد، دیروز آقای دیک چینی مرد شمارهء دولت آمریکا تاکید کرده که حمله به عراق با تعجیل باید انجام شود.
صحبتهای دیک چینی در مورد حمله سریع به کشور عراق.

(0) comments

داستانهای عاشقانه از شاهنامه فردوسی:بیژن و منیژه.

(0) comments

بدون شرح!

(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۵, سه‌شنبه

شما فکر میکنید که احتمال بازگشت حکومت سلطنتی به ایران وجود دارد؟
به نظر من احتمالش بسیار کم است، ولی در این چند وقت اخیر پسر شاه فقید به سرعت معروف میشود و یکی از کسانی هست که آمریکا به عنوان آلترناتیو احتمالی روی ایشان تا حدودی حساب میکند،
اگر مایلید که گزارش آسوشیتدپرس را در رابطه با ایشان گوش کنید اینجا کلیک کنید.
به نقل از رادیو آزادی.

(0) comments

این زن! بعضی وقتها(بیشتر وقتها) مثل آدمی فکر میکنه که: رنگ فکرهاش رنگین کمانی هست!(چی شد!)
لوس آنجلس بوی کباب میدهد....

(0) comments

ديشب تو يک توفيق اجباري! نشستم پای کانالهای ایران،
جاتون زیاد خالی نیود! دل و جگر میاد، بالا وقتی به این کانالها نگاه میکنی.البته اینکه من دیدم کانالی بود که از ایران پخش میشه زیاد معطلتون نکنم،
دو تا سریال دیدم یکی از یکی چرت و پرت تر! اسم اولی رو نفهمیدم ولی دومی اسمش شهر فرنگ بود،
شاید من اینجا از انظر اخلاقی خیلی عوض شده باشم!ولی اینها که من دیدم باور کنید خیلی بیمزه و لوس بود! البته فکر میکنم سریال کمدی بود ولی اینکه اینها بازی میکردند کمدی نبود،یک مشت لوس بازی که من نمیفهمم کسی میتونه بهش بخنده یا نه؟
به هر حال یکی از حُسنهای این کانالها این هست که آدم زیاد هوای آمدن به ایران نمیزنه به کله اش،اگر ندیدیت تا حالا، برید ببینید تا متوجه بشوید!
اگر هم دیدید و فکر میکنید که من نمیتوانم بفهمم که چطوری باید به این سریالها خندید! لطف کنید یادم بدهید!
تصحیح: با عرض معذرت اسم این سریال "شهر قشنگ" میباشد.

(0) comments

حسادت
اکثر مردم عقيده دارند که خانمها حسود تر از آقايان هستند.
من فکر می کنم حسادت هم يک احساس عاطفی است و شايد هم چون احساسات عاطفی در خانمها بيشتر است پس اين حس هم شديد تر می شود.
اما حس حسادت علاوه بر اينکه جنبه منفی دارد و معمولا آدم حسود از چاقی ديگران لاغر می شود ولی جنبه های مثبت هم دارد و آن هم غبطه است.
آدمی که غبطه می خورد خود را از ديگران عقب تر می داند و اينجا است که نياز به تلاش دارد واین تلاش انگيزه ای می شود برای پيشرفت و موفقيت...
و من فکر می کنم اين حس زيادم بد نيست اگر خوب کنترل شود.البته اين يک نظر شخصی است و می تواند کاملا اشتباه باشد.

(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۴, دوشنبه

اپرای رستم و سهراب
من اگر ایران بودم حتما میرفتم این اپرا رو میدیدم، البته من زیاد از اپرا خوشم نمیاد،هر وقت اسمش میاد من یاد آدمهای خیلی خر پولی میفتم که تو یک بالکن شیک تو یک سلن خیلی شیکتر نشستند و خانمها در حالی که بهترین لباسها رو به تن دارند با یک دوربین کوچولو دراند به جای نگاه به اپرا،شوهر اون یکی رو میسُکند!
ولی این یکی باید چیز دیگری باشه،من سفارش میکنم به آنها که تو ایران هستند برید و این اپرا رو ببینید،هرچند که الان همه بلیتهاش پیش فروش شده،
سایت رویداد نوشته:هفته دیگر قرار هست که یک قسمت از اپرا رو شهرام ناظری اجرا بکند،
خدا وکیلی کولاک میشه، آی که چقدر من چیزم! میسوزه که الان ایران نیستم.حیف.

(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۳, یکشنبه

این موج جاودانه .و (ما) این ناظران به نوبت .رو به سوی آینده و دل در گرو آنچه گذشته است.
بر لبه تیغ لحظه ایستاده ایم و بر فصل مشترکی از گذشته و آینده.
یعنی این (آن).(دم)و...حال

(0) comments

یک جورهایی احساس میکنم که باید برم، باید دوباره حرکت داشته باشم ، از سکونی که تو زندگیم هست زیاد راضی نیستم و باید بگم که من هیچوقت اهل ساکن شدن نبودم،
الان چندین وقت هست که خودم را اینجا حیس کردم، نمیدونم کجا باید رفت و یا اصلا چگونه!
فقط میدونم که خسته هستم از اینهمه یکجا ماندن، و یکنواخت زندگی کردن،
رفتن هم راحت نیست، نه دیگه آنقدر جوان هستم که بگویم میرم و هر چی پیش آمد خوش آمد و نه تحمل این وضع برایم راحت هست، احتیاج به تنوع دارم،
زندگی شاید در نظر خیلی آدمها تحصیل، کار و خانه باشد،ولی برای من اینطوری نیست!
نمیدونم! شاید این هم اثر تعطیلی امروز هست! ولی این حال مال امروز و دیروز نیست، من نمیتونم بمونم ، والان یکجورهایی با خودم درگیر هستم،
حالا علی الحساب که ظرفشویی و رختشویی امروز که روز تعطیل هست رو عشقه، فردا یک روز دیگه هست، و خیلی چیزها ممکن!!

(0) comments

تو اینهمه خبر بد که تو دنیا هست، بدترین آن زلزله احتمالی تهران هست!
بدجوری دلشوره و نگرانی برای آدم میاورد، امیدوارم که همه اینها یک محاسبه اشتباه باشه و هیچوقت این اتفاق(فاجعه) نیفتد!

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]