سهراب مَنش

۱۳۸۱ شهریور ۲, شنبه

خوب من هم به درد خاتون مبتلا شدم! البته منظورم این نیست که مادر بزرگ من هم فوت کرده، منظورم این هست که تمام آرشیو من به غیر از دو قسمت از تو وبلاگ غیب شده!
یعنی هشت ماه زحمت به همین مفتی پریده؟! من الان تو مایه های PANIC هستم! کسی اطلاع داره آرشیو من کجاست؟

(0) comments

با تمام شدن فصل تابستان و بهتر شدن هوای منطقه خاورمیانه و عراق، شمارش معکوس برای حمله به کشور عراق شروع خواهد شد،کشورهای همسایه عراق، ایران و ترکیه نیز این واقعیت را می دانند و اقدام به اعزام نیرو به مرزهای خود با عراق کرده اند،
اینکه باید تغیراتی در خاورمیانه به وجود بیاید مورد تائید همه کشورهای صنعتی دنیا میباشد و هیچکس معترض به اینکار نیست،
تنها دعوا بر سر اینکه چگونه این تغیرات باید انجام شود وجود دارد که آن هم زیاد مهم نیست، چون در این زمان در نهایت حرف آخر را کشور آمریکا میزند و آمریکا نیز تاکید دارد که اینکار در مورد عراق با حمله نظامی انجام بشود، هدف آمریکا از حمله نظامی این نیست که فقط رژیم دیکتاتور عراق را برکنار نماید،بلکه هدف این است که به قول معروف تو منطقه یکجوری نسق کشی بکند، آمریکا میخواست اینکار را در افغانستان انجام بدهد ولی طالبان ضعیفتر از آن بود که بخواهد این خواسته آمریکا را برآورده بکند و در حال حاضر تنها کشوری که در منطقه هست کشور عراق میباشد، البته ایران هم یک گزینه دیگر هست،ولی پر خطرتر،
امیدوارم که این حمله به کشور عراق باشد وگرنه ممکن هست که ایران مورد حمله قرار بگیرد،
یادتان نرود در خاورمیانه هر ربع قرن باید تحولی انجام بگیرد،این تحول را توانستند کشورهای ابرقدرت در حدود ۲۵ سال قبل بدون اینکه وارد جنگ مستقیم بشوند انجام بدهند، این تحولات با سرنگونی رژیم عراق و روی کار آمدن صدام حسین، به هم ریخته شدن کشور لبنان و جنگهای داخلی آن ،و بعد از آن به هم ریختن کشور ایران و روی کار آمدن رژیم آخوندی، و در نهایت حمله عراق به کویت ،انجام شد.
اما در این زمانه ظاهرا بدون حضور مستقیم نظامی اینکار امکانپذیر نیست،
من با توجه به کینه ای!که از رژیم بعثی عراق دارم،آرزومند حمله آمریکا به عراق هستم، و امیدوارم که کشور عراق تبدیل به افغانستان دوم از نظر فقر بشود،
باز هم یادتون نره ،مردم عراق یک هزار میلیارد دلار به ما بدهکارند.
توضیح: ننگ بر آن خانواده شهید و یا جانبازی که با بودن عکس صدام حسین بر سر در قبر امام حسین و امام علی به عراق سفر میکنند! اینها به خون فرزند خود هم وفادار نیستند ،وگرنه حاضر نمیشدند تا روزی که قاتل فرزندشان در آن مملکت حکومت میکند این چنین خوار و زبون به زیار ت بروند، ننگتان باد.
خبر جابجايی نيروهاي ايران و ترکيه در مرز عراق.

(0) comments
۱۳۸۱ شهریور ۱, جمعه

جهنم هر بدی که داشته باشه،یک سری خوبیها داره،
اولا که به نظر من تو اونجا پیتزا و همبرگر تنوری خیلی زیاد باید پیدا بشه،و همینطور کباب و باربکیو باید دائم به راه باشه،
احتمالا گوسفندها و گاوهایی هم که ذبح اسلامی نشده اند مجبور هستند بیان جهنم،پس خیالمون از بابت گوشت راحت هست! فقط خدا کنه گوشت خوک به آدم ندهند که من نمیخورم، آخه حرام هست!!
دیگه اینکه کلی هم گرم هست و کلی آدمهای معروف هم اونجا میتونیم ببینیم،حالا مگه مثلا این هنرپیشه های هالیوود چه چیزی از یک حوری کم دارند؟
از همه مهمتر همه اینها مجانی هست.پس جهنم رو عشقه.

(0) comments

=>=>=>=>=>=>

(0) comments

دارم صبح جمعه با شما را گوش میکنم،
شاید یکی از برنامه هایی هست که هنوز قابل تحمل هست!
مادر بزرگ یارو میخواد،بره دانشگاه رشته زیباشناسی:))

(0) comments
۱۳۸۱ مرداد ۳۱, پنجشنبه

از ميادينی که زمانی زيباييهای آنها بر سر زبانها بوده ،امروز فقط خاطره ای بر جای مانده و ديگر هيـــــــچ.
ميدانها به عبارت صحيح تقاطع های امروزی،فقط محل تجمع اتوبوس ها و تاکسی های رنگ و رو رفته و مجسمه های زشت و بی تناسب و در بارهء ساختمانهای اطراف آنها بهتر است چيزی نگويم،
از دروازه ها و گذر ها هم که خبری نيست،
و کوچه ها و خيابانها و چهار راهها اينقدر بی هويت شده اند که نام آنها هر سال عوض می شود.راستی چرا نام کوچه برلن ،هنوز همان برلن است؟؟؟
خلاصه اينکه اين حرفها را زدم که بگويم يک مدت است که خيلی دوست دارم بروم بازار ! البته نه برای خريد.فقط چند ساعتی آنجا تنهای تنها بنشينم و آنجا را بو کنم!نخنديد،من واقعا بوی بازار را دوست دارم...
ولی اصلا جرات نمی کنم چون اينجا هم شده مرکز خريد و فروش مواد مخدر و کارهای خلاف.
دارم کم کم به اين نتيجه می رسم که واقعا همه چيز فقط خاطره شده است و بــــــــس.

(0) comments
۱۳۸۱ مرداد ۳۰, چهارشنبه

من نمیدونم چرا امروز اینقدر مشتاق بودم که این دو آهنگ رو از داریوش گوش کنم!
اگر شما هم تو غربت هستید و دلتنگ برادر جان خیلی میچسبه،
و این یکی دیگه احتیاج نداره بگم چه حالی باید داشته باشی که به دلت بشیند،خوندنم ترانه نیست...

(0) comments

داستانهای عاشقانه از شاهنامه فردوسی بیژن و منیژه.

(0) comments

یکی از قشنگترین تعریفها برای تابستان،درسته؟

(0) comments

خیلی جالب هست!
یک نفر که خودش خارجی هست،راسیست هم باشه! این دیگه نوبر هست خدا وکیلی،
هموطن ایرانیمون در آمریکا،که توانسته گرین کارتش رو بگیره،هنوز مهر کارتش خشک نشده،رفته به استخدام اداره پلیس در آمده و بعد میگیره یک سیاهپوست رو با همکارش میزنه و لت وپار میکنه!
از خوش شانسی این آدم یک نفر آدم بیکار که دوربین داشته از صحنه کتک زدن این سیهپوست فیلمبرداری میکند و تو تمام آمریکا پخش میشود،
حالا هم تو دادگاه محاکمه میشه و باید برود و حبس بکشد،یادتون باشه براش کمپوت و جوراب بفرستید:))
بیژن درویش،سمت راست عکس



سایت منبع

(0) comments

اگر فرصت داشتید سری به این دوست نازک دل بزنید،
البته خودش هم مونده که من وبلاگش رو از کجا کشف کردم!!
خوب ما اینیم دیگه،همش کشف میکنیم،به هر حال بهار در اخترک ب-612 تا آنجا که من متوجه شدم،انسان اهل دلی هست،
کوتاه مینویسد ولی قشنگ.
توضیح: حالش رو داشتید یک بچه ایمیل بهش بدید که بدونه خوانده میشه.

(0) comments
۱۳۸۱ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

یک پیشنهاد دارم به دوستانی که خارج از ایران هستند،
هیچوقت با تاکید بسیار میگم این حرف را،هیچوقت از این سیستمهایی تلفنی که روی سایتهای ایرانی هست و یا تبلیغش روی این سایتها هست به ایران تلفن نکنید!
اگر شده که پنج برابر بیشتر پول بدهید که به ایران زنگ بزنید،
اینکار را بکنید،
ولی هرگز از این سیستمها استفاده نکنید،
از من گفتن!!

(0) comments
۱۳۸۱ مرداد ۲۸, دوشنبه

جهت اطلاع
عرض شود که من این هفته سر کار نمیرم!(خُب که چی؟)
آهان یعنی من این هفته مرخصی دارم و وقتی آدم مرخصی هست که سر کار نمیره! درسته؟
چرا اینجا نوشتم؟
این سوال خوبی هست!
چون خودم هم دلیلش رو نمیدونم!! اصلا مگه هر کاری باید دلیل داشته باشه؟
ولی باید یک علتی داشته باشه که من اینجا نوشتم!
فکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
پیدا کردم،خواستم بنویسم شاید شما که مرخصی ندارید و باید سر کار برید و یا برید مدرسه(به نظر من مهد کودک و دانشگاه هم مدرسه هست) دلتون بسوزه!
تصمیم گرفته بودم برم اسکی!
بعد که وسایلم رو جمع کردم و از این کاپشن پفکی ها تنم کردم،احساس کردم یک جای کار درست نیست!
هی فکر کردم،هی فکر کردم،
همینطوری که داشتم فکر میکردم،دیدم خیلی گرمم شده!
دستمال که برداشتم و عرقهام رو پاک کردم! یکهو"دینــگ دینـــگ" دلیلش رو فهمیدم!
شما هم فهمیدید؟

(0) comments

آبادی کجاست؟؟
آبادی جايی است که آباد باشد!آب باشدو لقمه نانی به فراغت،
گوشهء دنجی به امنيت،در پناه سايهء مهری ،
صفای قدمی برای همدردی و همدلی از دوست.
آبادی جايی است مقابل بيابان،قرينه ای متحول از ويرانی و بر عکس و بر عکس..

(0) comments
۱۳۸۱ مرداد ۲۷, یکشنبه

اینهمه خارجی بودن من رو کشته!
روزی "دو تا" دو لیتری آب فرانسوی که تو یک قوطی آبی هست را نوشیدن،پاک روی لهجه من تاثیر گذاشته! و همش به جای آره میگم:اوویی!:))

(0) comments

در پيوند با خود
احساس اين پيوند در وصف نمی گنجد.
برای نخستين بار
مجبور نيستم چرايی اينگونه بودنم را به اثبات رسانم.
می توانم فقط باشم.
چنين پيوندی،
آزادی،سر زندگیو عشقی سترگ را به ارمغان می آورد.
و می خواهم
که تمامی اينها،دائم و پيوسته،
واقعی تر مرا در بر گيرد.
:هارپر:

(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]