سهراب مَنش

۱۳۸۱ تیر ۲۹, شنبه

سلام دوستان
من متاسفانه نميتوانم چند روز ی در وبلاگ بنويسم
تا جمعه هفته آينده نخو اهم نوشت.

(0) comments

فقر است كه براي دوگانگي جايي باقي نمي گذارد و در حقيقت جايي براي هيچ چيز باقي نمي گذارد،حتي براي سر سوزني...

(0) comments

هر کجا می روم،همه مکانهايی که بوده ام
هر لبخند افقی جديد بر سرزمينی است که هرگز نديده ام
برگرد جهان مردمان هستند با چهره های ديگر،نامهای ذيگر
اما فقط يک حس حقيقی به من ياداوری می کند که ما شبيه هم هستيم
از خنده کودک تا اشکهای مرد بزرگ سال
رشته ايست که ما را به هم پيوند میدهد و به فهم ما ياری میرساند
لطيف همچون نسيمی که جرقه اي را به شعله بدل می کند
از نخستين نغمه شيرين تا آخرين ترجيع بند...
آن پادشاه همهء زنده ها و ملکه قلبهای مهربان است
آن برگ برنده ای است که شايد در آستينت نگه داری،تا که نام
تکميل ولی بازنده شده
عميق همچون هر دريايی،با خشم هر طوفان
اما لطيف همچون برگی افتاده در هر صبح دم پاييزی::سيلن ديون::

(0) comments
۱۳۸۱ تیر ۲۸, جمعه

چه زجری می کشد آن کس که از احساس سرشار است .

(0) comments
۱۳۸۱ تیر ۲۷, پنجشنبه

زندگی،دايره ای ست با وسعت حيرانی
زندگی،تقسيم دل ماست به هر کمان اين دايره
زندگی،دل دادن به نقاط کمانها ست
زندگی مجذور اين نقاط است
و چه حيف که اين نقاط هم دايره اند.
من زندگی را اينطوری می بينم،شما چه برداشتی از زندگی داريد؟؟؟

(0) comments
۱۳۸۱ تیر ۲۶, چهارشنبه

چند روز پيش توي خيابان ما يک مغازه جديد باز شده که تابلوي اين مغازه ابعاد خيلي بزرگي دارد و عکس کوروش کبير با همسرش را روي اين تابلو کشيده اند و کنار اين عکس هم نوشته اند (مجلسي).
شما اگر جاي من بوديد، فکر مي کرديد اين مغازه با اين تابلو مربوط به چيه؟؟
خيلي معقول بود اگه گالري نقاشي يا فرش در اين جا قرار داشت.ولي مغازه لباس فروشي بود .درست است که قرار نيست تابلو مغازه لباس فروشي عکس يک لباس باشد يا ساندويچ فروشي عکس ساندويچ را تابلو کند.ولي اين عکس با اين همه زيبايي ،تابلو يک لباس فروشي شود؟؟؟

(0) comments

خدا وکیلی باید به بعضی از دستها سجده کرد.
اگر این عکس را به یک اروپایی نشان بدهی و هزار تا قسم هم بخوری،باور نمیکند که اینها نقاشی نیستند! و فرش ابریشمی دست باف هستند.
فرش کورش کبیر و همسرش





اگر دوست دارید با سایز بزرگتر ببینید این فرشها و بقیه این گالری را اینجا را کلیک کنید.

(0) comments

داستانهای عاشقانه،سیاوش و سودابه.

(0) comments

ایران:کشوری که آدمها در آن بی ارزش هستند
اينجا ايران است،کشور من،کشور تو ،و کشور خیلی های دیگر
اینجا محل ظهور امام زمان میخواست باشد و ام القراء اسلام
اینجا میتوانی سیخ داغ تریاک کشی روی بدن فرزندت بکشی و انقدر او را شکنجه کنی تا بمیرد و هیچ قانونی هم وجود ندارد که بخواهند بر اساس آن مجازاتت بکنند.و اگر قانونی نیز بخواهند تصویب بکنند از ما بهترون! آنرا خلاف شرع میدانند و قانون را رد میکنند
اینجا ایران است،
کشوری که هر چیزی بها دارد به غیر از جان انسان!
اینجا کشوری است که شاهکار خلقت خدا، بی ارزشترین خلقت خدا شده است
توضیح:این را هم میخواست مثل آن نوشته تهران:شهر گناهان کبیرهطولانی بنویسم،ولی میدانم که حوصله خواندن آن را ندارید.

(0) comments
۱۳۸۱ تیر ۲۵, سه‌شنبه

اينکه آدمها تغيير می کنند يک اصل است،بايد تغيير کنند.
وقتی بدن آدم از ۸۰٪ آب تشکيل شده است ،پس ديگر جامد نيست که تغيير نکند.
اين سيال را در هر محيطی که قرار بدهند به همان شکل در می آيد،پس گاهي جامد
،گاهی مايع،گاهي منجمد است و گاهی ميعان می شود که اين مورد آخر را هنوز نديده ايم!!!
آقا سهراب، محيط نسل بعد ار انقلاب سرد است، پس يخ زده اند.
نسل ما هم زيادی گرما ديده اند و بخار شده اند و همان اصطلاح شما (سوخته اند).
نسل قبل از ما هم که روان و سيا ل بوده اند ،تغيير حالت با تغيير دما می داده اند.
و اما نسلی که قرار است از اين يخ زدگی نجات يابند و تبديل به مايع شوند،(می دانيد واقعا چه شوند؟؟؟)،تجربه دو محيط را دارند...

(0) comments

زن بودن!
من تو بعضی از اين کارهای زنهای ایرانی موندم!
صحبتی که با آقا پدرام کردم هم تقریبا راجب همین چیزها بود.
من نمیدونم این جماعت وقتی زیاد از همدیگر خوششان نمیاد،چرا هر بار که به هم میرسند و میخواهند سلام بکنند به هم، خیلی اصرار دارند که همیشه با هم روبوسی هم بکنند؟!
مخصوصا اگر از هم زیاد خوششان نیاید! مثل دو تا "جاری" و یا بعضی موارد "عروس و خواهر شوهر" و یا" مادرشوهر و عروس"...و غیره!
خب اگر خوشتون نمیاد که اصلا سلام به هم نکنید،نه اینکه اول سلام ،بعد روبوسی،و آخرش هم پشت سر حرف زدن!
و دیگر این قضیه سکس هست!
آقا پدرام نوشته بود فیلم کاغذ بی خط که چند روز پیش تو ایران دیده با این صحنه تمام میشود که:زن را نشان میدهد که در اطاق خواب با شوهرش نشسته و دوربین میاد بیرون و فیلم تمام میشود!(یعنی اینکه دیرآم رآم!)
والله اینطرف دنیا هر قسمت زندگی که براشون بد باشه،حداقل همان یک قسمتش شیرین هست!(بعضی وقتها طعم نعنا هم میده و رنگش هم صورتی هست;))
قبل از ازدواج اين قضيه خيلي جذاب هست برای خانمها،ولی بعدش اگر بخواهند بر علیه شوهرشان یک چیزی بگویند این هم مثلا یکی از قسمتهای بد زنگی هست!
برای مثال میگویند که:مردیکه لَندِهوور شب تا صبح مثل بختک افتاده بود روی من!
آخه يکي نيست بگويد اين کارها که شما ميکنيد،والله اسمش کٌفر نعمت هست،بعدش بگید که چرا وضعیت زنان اینطورِی هست!
خب وقتی قدر چیزهای خوب رو نمیدانید همین میشه آخرش دیگه!
صدتا سوال دیگه هم دارم که از ترسم خودسانسوری میکنم و مطرح نمیکنم!

(0) comments

دیشب با آقا پدرام بعد از چند وقتی صحبت کردم
ایشون وبلاگ یه جور دیگه را مینویسند
تو صحبتها گفتند که نسل جدید زیادی گشاد تشریف دارند(البته ایشان اینطوری نگفت) و میخواهند که یک شبه بشوند راکفلر و یا دیگه حداقل با مسافر کشی بشوند بیل گیتس!
امشب تو وبلاگ مریم گلی هم همین را نوشته بود!
حالا اگر بخواهیم روی نسلهای دوران انقلاب و بعد از انقلاب اسم بگذاریم میشود:
نسلی که انقلاب کرد و الان پدرها و مادرهای کنونی هستند:پدر سوخته.
نسل که آن موقع که انقلاب شد هنوز خیلی کوچک بودند(مثل خودم) و همه بلاها رو کشیدند:سوخته
و نسلی که موقع انقلاب هنوز پدر مادرشون تصمیمی برای بودن و یا نبودن آنها نگرفته بودند!:گشادها

(0) comments
۱۳۸۱ تیر ۲۴, دوشنبه

آيا (۱=۱ ) يک با يک برابر است؟؟؟
يک اگر با يک برابر بود و اگر (يک فرد انسان )واحد يک بود.آيا باز يک با يک برابر بود؟
اگر يک فرد انسان واحد يک بود،
آنکه زر و زور به دامن داشت بالا بود
و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد از زر داشت پايين بود.
اگر يک فرد انسان واحد يک بود،
آنکه صورت نقره گون چون قرص مه مي داشت بالا بود
و آن سيه چهره که می ناليد پايين بود .
اگر يک فرد انسان واحد يک بود،
اين تساوی زير و رو مي شد...
پس از ياد نبريم که يک با يک برابر نيست.

(0) comments

(0) comments

تنوع
من دیگه از این مدل زندگی یکنواخت خسته شدم،و میخواهم که یک تغیری تو زندگیم بدهم.
تصمیم گرفتم از امروز دوشنبه یک تغیراتی اساسی تو زندگیم بدهم! به عنوان اولین قدم امروز میروم و یک مسواک جدید میخرم.
از اقدامات بعدی هم این است که که یواش یواش یک لیف جدید بگیرم،و ممکن هست که حتی!شامپوی جدید هم بگیرم
اگر ببینم که این تغیرات موثر هست ممکن هست بدهم مدل موی سرم را هم عوض بکنند
پیشنهادات پذیرفته میشود
و از تجربیات شما استقبال میکنم

(0) comments

جهت اطلاع
همه نوشتند من هم مینویسم.اگر ایمیلی به دستتان رسید تو این روزها با هر اسمی(منظورم فرستنده هست)
اول حجم آن را نگاه کنید و اگر دبیدید که حدود 40 ک.ب. هست بدون فکر کردن دیلیت کنید.
اگر بازش کردید و دیدید که کامپیوتر سوسگ شد.و اسم من به عنوان فرستنده آن بود،فحشش را به من ندید
من فعلا برای هیچ کس ایمیل با این حجم نمی فرستم.

(0) comments

اين را نوشتم برای خودم،برای شاهین،و برای فهیمه،و برای کارلوس، و برای هر کسی دیگر که حال و هوای دلش مثل این موقع من است
پشت هیچستانم،پشت هیچستان جایی است،
پشت هیچستان رگهای هوا پرِ قاصدهایست که خبر می آرند از گل....
آدم اینجا تنهاست،تنهاست،
و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست..
به سراغ من اگر می آئید،نرم و آهسته بیاید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من..

کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا
مثل هوا با تن برگ
بوی هجرت می آید
بالش من پر آواز پر چلچله هاست
باید امشب بروم..

(0) comments
۱۳۸۱ تیر ۲۳, یکشنبه

بيرون جهان همه درون دل ما ست
اين هر دو سرايكان يكان منزل ماست.
زحمت همه در نهاد آب و گل ماست
پيش از دل و گل چه بود آن محفل ماست.
راستي ،اگر دل آيينه همه چيز است. پس چه چيزی آيينه دل است؟

(0) comments

دل من دیر زمانی است که می پندارد;
دوستی نیز "گلی است";
مثل نیلوفر و ناز
- ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگ دل است
آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
- دانسته -
بی آزارد!

(0) comments

تعریف تابستان
هر کسی برای هر چیزی تو ذهن خودش یک تعریفی داره
اگر از من بخواهند که تابستان را در چند خط بنویسم،اینها خواهند بود
تابستان:یک شیشه دوغ آبعلی رو یک سره سر کشیدن
تابستان:جام شیشه ای عرق کرده شربت آبلیمو
تابستان:بوی خوش هندوانه هنگام شکافتنش با چاقو
تابستان:جیلینگ،جیلینگ کردن یخها در تٌنگ شیشه ای شربت آلبالو
تابستان:پا برهنه راه رفتن در حیاط و یا پشت بام خانه و کف پات سوختن
تابستان:یک لیوان آب طالبی بزرگ!
تابستان:خنکای دم صبح وقتی که پشت بام میخوابی
تابستان:لذت کباب خوردن زیر بازاچه شاه عبدالعظیم،شبهای جمعه
تابستان:نم کشیدن جلوی کولر آبی منزل
تابستان:فصلی که هیکل ناب! دخترهای محل رو بهتر می دیدی
تابستان:فصل عاشق شدن!
تابستان:بوی خوش جاده چالوس بعد از تونل کندوان
تابستان:فصل شاگرد پادو بودن و دویدن تو بازار
....
توضیح:به نظر من بعضی از فصلها هم خوشگل هستند و هم خوشمزه!
من همینها از تابستان به یادم مانده.اگر شما هم چیزی رو به یاد می آورید این زیر بنویسید

(0) comments

الان دو روز است كه چند نفر از دوستان گرامی در مورد پرچمی كه آقا سهراب در وبلاگ گذاشته اند نظر می دهند.
منم خواستم در اين مورد نظری بدهم كه شايد اين دوستان موافق نباشند...
پرچم هر كشور هويت آن كشور را مشخص مي كند ،يعني، پرچم هم مثل نام( ايران )بايد جاودان باشد و تغييری در آن صورت نگيرد.ولی اگر با آمدن يك حكومت جديد، آرم وسط پرچم تغيير كرده است و بنا بر تغيير است، چه خوب بود كه رنگها هم تغيير ميكرند.
اما نظر من در مورد نام( الله) اين است :گذاشتن نام( الله ) كار درستي نيست.
شما شنيديد كه وقتی آدم بخواهد ديگران را به چيزی بی اهميت كند ،معمولان آن را در ملاء ديد می گذارد .مثا ل ساده ای كه می توانم اينجا بزنم اين است ،كه معمولا مادر بزرگ من وقتی مي خواهد از خانه بيرون برود كليد صندوقچه اش را كه خيلی برايش ارزشمند است روی تاقچه در ملا ء ديد می گذارد.
حالا اين شده است حكايت پرچم ايران ،نام (الله)كه بسيار مقدس است را در ملا ءعام گذاشته اند ولي آيا شما كه در ايران هستيد ،چند درصداز مردم را مي شناسيد كه به اين نام توجه می كنند؟؟الحق كه اين كارآنها هم از روی حكمت است!!!!!
و بسيار نيکو گفته است ،(فريدون مشيری)
دلم می خواست: (ايران) خانه مهر و محبت بود
دلم می خواست:مردم،در همه احوال با هم آشتی بودند
طمع در مال يکديگر نمی کردند
کمر بر قتل يکديگر نمی بستند
مراد خويش را در نامردی های يکديگر نمی جستند...
چه شيرين است وقتی سينه ها از مهر آکنده است
چه شيرين است وقتی زندگی خالی ز نيرنگ است
چه شيرين است وقتی،آفتاب دوستی در آسمان (ايران) تابنده است.
به اميد آن روز...




(0) comments

من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است، راه دل خود را نتوانم که نپویم.

نوشتن تاریخ یعنی شناختن خود و گشودن افقی برای آینده، از راه آگاهی از گذشته!

یا همه دردهای دنیا را برای من خلق کرده اند، یا مرا برای همه دردهای دنیا!

هوشمندی مرد را از روی جواب هايش می توان تشخيص داد و درايت او را از سئوالاتش می توان فهميد.

برای همه دنیا تو یک نفری، و برای یک نفر تمام دنیا

تو را نه براي هميشه با تو بودن نه براي يك عمر زير سقفي نفس كشيدن نه براي اين حرف مضحك كه: – سنگ صبور روزهای سخت زند‌گی‌ام باشی نه براي زيبايي ات نه براي هوس هايم نه حتا براي عشق – كه حرف بزرگي است – تو را مي خواهم فقط براي اين كه يك روز ديگر زندگي را دوست داشته باشم




تماس با نویسنده وبلاگ



PageRank







من میخوانم،شما چی؟



سایتهای مورد علاقه











my widget for counting
<>

[Powered by Blogger]